پارت نهم🥀

133 44 4
                                    

آهنگ پیشنهادی: Falling,Trevor Daniel
*آهنگ توی چنل قرار داده شده*

بعد از این که از خواب بیدار شده بود؛دوش چند دقیقه ای گرفت.
برای صبحانه فقط به تست و مربایی اکتفا کرد و از خونه خارج شد.
تصادفی که توی خیابان پایینی بیمارستان اتفاق افتاده بود باعث شده بود یکساعت توی ترافیک بمونه.
کلافه دستی به موهاش کشید و با انگشتاش روی فرمون ضرب گرفت.
صدای زنگ گوشیش باعث شد حرکت انگشتاش متوقف بشه .
گوشیو برداشت و با دیدن اسم شخصی که بهش زنگ زده عالی شدی گفت و تماس وصل کرد.
+سلاام
-سلام و کوفت!چرا جواب تماسامو یکی در میون میدی؟
+لوهان محض رضای خدا اذیت نکن به اندازه کافی روزمو‌ تخمی شروع کردم تو دیگه تخمی ترش نکن.
-یکم عفت کلام داشته باشی بد نیستا
+بیخیال لو؛یه ساعته توی این ترافیک کوفتی گیر افتادم
خسته شدم.
-اینا رو ول کن؛چه خبر؟خوبی بک؟ در چه حالی؟

ترافیک حالا کمی روان شده بود؛گوشی رو‌ با شونش نگهداشت و ماشین رو به حرکت درآورد.

+خوبم؛زندگیم روی یه چرخه تکراری میگذره
خونه به بیمارستان
بیمارستان به خونه
اون وسطام دنیل هستش
لوهان با شنیدن اسم دنیل نفس عمیقی کشید و ترجیح داد درموردش با صحبت نکنه.
-اخه اینم شد زندگی؟یکم به خودت استراحت بده
+استراحتامو گذاشتم برای وقتی که میخوام برم بوسان
-برای افتتاح بیمارستان؟
+اوهوم
-اخه اونم که مسافرت کاریه چه فرقی میکنه
+نه قرار شد یکم بیشتر میمونیم که یه بادیم‌ به کلمون بخوره.
لوهان با تعجب گفت
-میمونید؟!
بک برای لوهان پشت تلفن چشمی چرخوند
+اره دیگه من و دنیل
راستی تا کی هلندی؟
+ پس فردا میایم ؛ از سهون قول گرفته بودم که یکم دیر تر برگردیم بریم یکم بگردیم و با بقیه برنمیگردیم
کیونگم که دید ما میمونیم با کای تصمیم گرفتن همراه ما برگردن
چان...
حرفش با پریدن بک‌ وسطش قطع شد
+لو لو من دیگه رسیدم بیمارستان؛بعدا بازم باهم حرف میزنیم
مراقب خودت باش
خداحافظ
لوهان گوشیو توی دستش جا به جا کرد و خداحافظی کرد.
بعد از قطع کردن تلفن زیر لب شروع کرد به غر‌ زدن
-پسره خر فکر کرده با بچه طرفه تا اسم چان میاد
قطع میکنه.
سهون و کای همراه با کیونگ که  حالا به لابی هتل اومده بودن به سمت لوهان رفتند.
سهون به محض نزدیک شدن به لو به حرف اومد
*باهاش حرف زدی؟
-اوهوم
*چطور بود؟
-هیچی خودشو با کار کردن خفه کرده.
همش بیمارستانه پسره کله خر
~~*~~*~~*~~*~~*~~*~~*~~*~~*~~*~~*~~*~~*
صبح بیدار شده بود ولی اصلا حوصله دیدن بقیه رو نداشت .
لباس هاش رو پوشید و ترجیح داد صبحونشو به جای این که توی هتل بخوره بره بیرون و توی کافه ای رو‌ بخوره.
به دروغ به کیونگ گفتش که میخواد بیشتر بخوابه و پایین نمیاد.
از هتل بیرون رفت و مشغول قدم زدن شد
به کانالی نزدیک شد و در حاشیه اش مشغول ادامه قدم زدن شد.

Forgive me (S1)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora