هایییییی خوشگلاااا ♡'・ᴗ・'♡
بریم پارت بعد ببینیم دیگه چه اتفاقایی برای جنگلیای جذابمون میوفته ؟...
بریمممممم (♥ω♥*)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مینهو به قولی که داده بود عمل میکنه . فردای اون روز ، بعد از خوردن چند تا میوه برای صبحانه ، یکبار دیگه جیسونگ روی کولش میذاره و اینبار میبرتش به یه رودخونه . رود بزرگیه ، با جریان باریک اب جلو خونه شون فرق داره . شاید همونی باشه که به اون ابشار میرسه ، حدس جیسونگه .- خیلی اروم باش .
مینهو زمزمه میکنه و چند تا برگی که جلوی روشونه رو کنار میزنه تا به پسر روستایی نشون بده چرا اینجا اوردتش .
فقط چند فوت اونور تر ، یه عالمه حیوون قهوه ای کوچولو موچولو اونجاست . بدنشون کشیده اس و خیلی بانمکن .
یا دارن با خوشحالی توی اب رودخونه شنا میکنن ، یا کنار رود و روی چمن ها به شکل بامزه ای خودشون رو بغل کردن یا به طرز شیرینی فقط میدوئن و دنبال همدیگه میکنن .+ اوه خدا ، چقدر بامزه ان !!
با تن صدایی که به زور پایین نگه داشته میگه ، نمیتونه جلوی هیجانش رو بگیره و اروم سر جاش بالا و پایین می پره .
- مثل تو !
مینهو بعدش میگه :
- تو یه سمور ابی ای .
این باعث میشه جیسونگ وایسه و بهش نگاه کنه . این انصاف نیست که همچین موجود شیرینی رو با یه مرد بالغ مثل اون مقایسه کنن .
+ خودم همیشه فکر کردم بیشتر شبیه گرگ یا یه همچین چیزی باشم ، میدونی ؟!
- پففف !
مینهو به زور خنده اش رو جمع می کنه و چند تا سمور از صداش ، با کنجکاوی سر می چرخونن .
+ چیه ؟ میگی مثل گرگ نیستم ؟!!
- تا حالا گرگ دیدی ؟
+ اره یه بار .
مینهو برگ هایی که نگه داشته بود رو ول می کنه تا به موقعیت اولشون برگردن و بعد جیسونگ شروع میکنه به تعریف کردن ، در همون حال قدم زنان به داخل جنگل برمیگردن و سمور ها رو فعلا تنها میذارن .
+ از جنگل اومده بودن و به گوسفند هامون حمله کردن .
- تو گرگ نیستی !
+ چرا نه ؟
- چون تو یه سموری ؛ کنجکاو و بامزه ای . از چیزای کوچیک کلی ذوق میکنی و بغل کردن رو دوست داری .
جیسونگ دستاشو جلوی سینه اش تو هم قفل میکنه . و با قیافه ای که گرفته روشو برمی گردونه .
+ من بغل کردنو دوست ندارم . اگه نکنم از سرما یخ میزنم !
YOU ARE READING
🍃◎𝕲𝖔𝖉 𝖔𝖋 𝖙𝖍𝖊 𝖋𝖔𝖗𝖊𝖘𝖙✿**
FanfictionCouple : MinSung Genre : Supernatural . Fantasy . Romance . Fluff . Angst . AU . Smut کامل شده√√ لاولیای لی لی امیدوارم از بوک خوشتون بیاد و لطفا حمایت یادتون نره 🤗☺