دکتر کنجکاو بود چرا مریضش امروز اینقدر ساکت شده بود و نگاهش رو میدزدید؟
طوریکه توجه راننده رو جلب نکنه پنهانی دستش رو گرفت و سعی کرد دست سردش رو گرم کنه زمزمه کرد: همه چیز درست میشه.پسر قد بلند لبخند زد ولی سرش رو بالا نیاورد و زمزمه کرد: چویا خیلی دوست داشتنی و مهربونه.
دکتر چیزی نگفت ولی دستش رو کنار کشید اون لحن صحبت اونو یاد کسی مینداخت که ازش متنفر بود افسری که در حال رانندگی بود انگار متوجه چیزی نشده بود حواسش به جاده بود و طوریکه انگار میخواست زودتر ماموریتش رو تموم کنه هر لحظه بیشتر گاز میداد چویا سعی کرد خودش رو روی صندلی محکم تر نگه داره که دوباره اون زمزمه رو شنید: چویا از دازای اوسامو به خوبی مراقبت میکنه و اجازه میده تا هر وقت که بخواد تو رویای شیرینش باقی بمونه.
دکتر لب گزید و مرد بالاخره سرش رو بالا اورد اون چشمها و لحن صحبت مال اون نبودن با خشم جواب داد: برو!... چویا باید بری.
پسر قد بلند لبخند عوضی تحویلش داد: اونی که باید بره تویی دکتر، نمیتونم ازت ممنون نباشم چون اون مزاحم ها رو به درک فرستادی و کار منو راحت کردی ولی الان دیگه نوبت توئه که محو بشی.
مو نارنجی که دیگه نمیتونست صداش رو کنترل کنه داد کشید: این درست نیست تو باید کنترلش کنی دازای...صدامو میشنویی؟ میدونم که اونجایی.
راننده با لحن ترسیده ای گفت: چیزی شده دکتر؟ اینم جز مراحل درمانه؟
دکتر جوابی نداد محکم شونه های مو قهوه ای رو گرفته بود و تکون میداد ولی پسر قد بلند فقط بیشتر و بیشتر میخندید خودشو از اون جدا کرد و با لحن تمسخر امیزی گفت: اون دیگه برنمیگرده چرا عصبانی شدی؟ من از نیستی و اعدام نجاتش دادم کاری که تو نتونستی بعد از سه ماه براش انجام بدی، چرا نمیخوای باور کنی اونی که تقلبیه تویی اون هیچ وقت دوستت نداشته احمق کوچولو!
چویا با خشم بهش سیلی زد و زمزمه کرد: اون میاد... اون بهم قول داده و به قولش عمل میکنه.پسر قد بلند دستشو روی صورتش گذاشت و گونه اش رو مالید ولی هنوزم با لحن تندش ادامه داد: به خودت نگاه کن، تو کاملا باختی و هر لحظه ممکنه گریه ات بگیره.
راننده که حالا از شدت ترس سنگینتر نفس میکشید دوباره داد کشید: دکتر یه چیزی بگید... اون پشت همه چیز مرتبه؟
چویا جوابی نداد و اونقدر لبش رو گزید تا مزه خون توی دهنش پخش شد پسر قد بلند خونی که از گوشه لبش پایین میریخت رو با انگشتش پاک کرد و کنار گوشش زمزمه کرد: میبینی عزیزم، اخلاق خوب و ظاهر قشنگت نتونستن منو فریب بدن و اون کسی که سه ماه کامل بازی خورد تو بودی.
دکتر که میلرزید با لکنت پرسید: م..منظور..ت...چ...چیه؟ ولی وقتی دوباره صدای افسر که اسمشو به زبون میاورد بلند شد مجبور شد اونم اروم نگه داره و جواب داد: چیزی نیست لطفا حواستون به جاده باشه.
DU LIEST GERADE
SHards OF Him
Fanfictionدر پایان فقط دروغ های شیرین باقی موندن. تو به من گلی دادی. یه رز سرخ، به همراه عشق فراوانی که هیچ وقت تو زندگی نداشتم. اما عزیزم، من هیچ وقت نمیدونستم که اون یه گل شیطانیه و تو شیطان من بودی. و حالا تو سقوط جاودانه من هستی...