بعد از تعریف کردن داشتان و کلی خوش و بش با پدر کوک آقای جئون و نامجون تصمیم به رفتن کردن اما قبلش صد در صد که به مراسم شام اون شب دعوتشون کرد و کوک اصرار داشت که نمیاد اما بعد از اصرار فراوان پدرش تصمیم گیری رو به تهیونگ داد و اونم قبول کرد و نگاه حرصی کوک رو رو خودش حس کرد
موقعی که داشتن با پدر کوک خدافظی میکردن یهو در باز شد و جیمین با شدت پرید داخل@ تهیونگا
- جیمین شی چیزی شده؟
جیمین سریع به سمت تهیونگ رفت و بغلش کرد
یونگی آروم وارد شد و تعظیم کوتاهی به پدر کوک کرد و پدر کوک هم متقابل یک لبخند تحویل داد
یونگی پیش کوک رفت و باهاش دست داد+ هی جیمین
جیمین از بغل ته بیرون اومد و تازه متوجه نامجون که درز های سقف رو میشمارد و پدر کوک که کیفیت کفپوش هارو چک میکنه رو به رو شد
@ اوه آقای جئون
این بار بابای کوک رو در آغوش گرفت و آغوش گرم تری تحویل گرفت
@ شما کی برگشتید؟ چرا انقدر بی خبر؟
# جیمین انتظار نداشتی که تا آخر عمر اونجا بمونم
از آغوش هم بیرون اومدن
@ دروغ چرا فکر کردم میخواید اونجا با...
اما حرفشو با دیدن کوک قطع کرد
و بیخیال حرف شد@ نامجونننننن
& هی جیمین قسم میخورم اگه بغلم کنی با فاکتور گیری یونگی هیونگ بکوبونمت تو دیوار
جیمین که دقیقا همین قصد رو داشت لبخندش ماسید و دست به سینه کنار یونگی وایساد
# خب دیگه باید بریم بچه ها شب میبینمتون
+ مگه یونگی و جیمین هم قراره باشن؟
# معلومه ما با خانواده هاشون دوست های دیرینهایم معلومه که اونام هستن کوک
+ درسته پس با این اوصاف باید لباس رسمی بپوشیم دیگه
& کوک سوال های مسخره نپرس
+ هوففف باشه
بابای کوک بالاخره اونجارو ترک کرد
بعد بسته شدن در جیمین با شدت سمت کوک و تهیونگ شروع به داد و بیداد کرد
@ شما دوتا نره غول چه مرگتونه اصلا اینجا چیکار میکنید؟
+ با اجازتون خونمه
کوک همونطور که بی تفاوت به سنت مبل ها میرفت گفت
@ اوکی ولی تهیونگ اینجا چی میخواد؟
- ببین جیمینا این فقط یه اتفاقه
$ ببخشید وسط حرف های گران قدرتون میپرم ولی شب مهمونی دعوتیم و جیمین شی تو واقعا از من نمیخوای برم خرید؟
YOU ARE READING
Baby Tae Tae
Randomکوک رئیس یه کمپانی خیلی بزرگ که عاشق فردی میشه که توی بار خصوصی کار میکنه