....

43 10 0
                                    

بابای کوک وارد اتاق شد و دو پسر پشت سرش رفتن

# خب خب چی میخواید بگید پسرا؟

+ من میخوام تنها باهاتون صحبت کنم

# پس چرا تهیونگ رو اوردی؟

+ هه پدر واقعا فکر کردید میزارم اون توله ببر خوشگلمو سوال پیچ کنه و این مهمونی رو رهر مارش کنه؟

# هی کوک اون بازم مادرته

+ نه بابا مامان من الان زیر خاکه و یادت نره که اون زنی که تو اون لقب بهش دادی صد و هشتاد درجه با مادر فرشته من فرق داره

تحکم توی کلماتش تمام بدن تهیونگ رو میلرزوند
ولی هنوزم یچیزی باعث می‌شد تهیونگ اونو فقط یه پسر بچه کوچولو‌ی غمگین ببینه

# نمیخوام امشب خراب شه پس کارت

کوک نگاهی به تهیونگ کرد

- عامم بهتره من دم در اتاق منتظر بمونم

تهیونگ بعد تایید آقای جئون و کوک از اتاق خارج شد

# چیشده کوک؟

+ جنی رو دیدم

# خب که چی؟

+ میخوام بهش بفهمونم که من مال اون نیستم

# از من چی میخوای؟

+ فقط ازت یه سوال دارم

# بپرس

+ کیم تهووک اینحاست؟

# اره اومده چطور؟

+ اون بابای تهیونگه بابا گوش کن یه پلن خیلی خوب دارم ولی به کمک پسرا نیاز دارم

# بوی خوبی میاد

با پوزخند کوک آقای جئون هم لبخندی زد

........

کوک از در اتاق خارج شد و سمت تهیونگ رفت
آروم دستشو سمت تهیونگ برد

+ مایل به همراهی این بنده حقیر هستید؟

- کوک زیاده روی نمیکنی؟

+ هی تهیونگا یشه یه چیزی بهت بگم؟

- بگو

+ دوست دارم
تهیونگ توی شک رفت

فلش بک

+ خب پسرا اول من تهیونگ احساساتمو میگم و باهاش میرم پایین

هوسوک_ اگه زد تو گوشت رفت چی؟

جیمین_ این یه احتمال ۲۰ درصدست اون برای همچین چیزی کسیو نمیزنه

+ امیدوارم جزو اون ۲۰ درصد نباشم

پایان فلش بک

- کوک میدونم برای.....

+ برای نقش نیست واقعا دوست دارم

- بعدا در مورد این صحبت میکنیم

Baby Tae TaeWhere stories live. Discover now