چندین ساعت گذشته و تهیونگ کم کم داشت خسته میشد
+ خوبه اما با یه کاپشن گوچی بهتر میشه نظرت چیه؟
تهیونگ که اصلا حواسش نبود ذرهای تکون نخورد
+ هی تهیونگا
تهیونگ تازه از توی دنیای خودش بیرون اومد و نگاهی به کوک کرد
- ها؟
+ گفتم نظرت چیه؟
- اها اره حتما قشنگ میشه
لبخند دستپاچهای زد
کوک نفسش رو بیرون داد و بدون نگاه کردن به زن دستور داد+ یه تیشرت سفید جین مشکی تنگ و کفش اسپرت سفید کلاه کاپ مشکی آخرین لباسه همرو میبریم و اون کت گوچی
* بله آقا
+ تا صدات نزدم نمیخواد بیاریشون برو بیرون
دختر تعظیمی کرد و از اتاق بیرون رفت
کوک آروم بلند شد و به سمت تهیونگ قدم برداشت
اونقدر نزدیک شد که نفش های همدیگه رو روی صورت هم حس میکردن+ چیشده تهیونگا
- هی...هیچی
+ خسته شدی؟
- یکم
+ پس تمومش میکنیم اینا آخرین لباساست میدونی که لباسای من برات بزرگن
- اوهوم باش
+ خوبه
برگشت و روی مبل نشست دکمه پیجر رو زد و منتظر موند
بعد از اومدن دختر منتظر تهیونگ بود
گوشیش رو درآورد و به یونگی زنگ زد$بله کوک
+ هیونگ کار ما تمومش میخوایم بعدش بریم بستنی بخوریم
$ آها باشه به جیمین میگم
و مثل همیشه یونگی تلفن رو قطع کرد
+ خب چقدر باید تقدیمتون کنم؟
* آقای جئون میدونید که برای شما ارزش زیادی قائل هستیم
+ شیرین زبونی بسه قیمت
* 674 میلیون دلار
تهیونگ اصلا تعجب نکرد ولی کوک از تعجب نکردن تهیونگ خیلی تعجب کرد
از تیو کیفش بلک کارتشو در آورد و به خانم تقریبا مسن اونجا دادبعد از خارج شدن از مغازه ، زمانی که منتظر یونگی بودن کوک جرعت کرد سوالشو بپرسه
+ تو چرا اصلا از قیمت تعجب نکردی؟
- هی منم جزو یه خانواده مولدار بودم تا 4 سال پیش منم همینجوری خرید میکردم
+ اوه راس میگی راسی هیچ وقت نپرسیدم چی شد که از خانواده طرد شدی
لبخند تهیونگ به ضرب محو شد
- بعدا در موردش صحبت میکنیم الان جیمین اینا اومدن
YOU ARE READING
Baby Tae Tae
Randomکوک رئیس یه کمپانی خیلی بزرگ که عاشق فردی میشه که توی بار خصوصی کار میکنه