رفیق ناباب

105 20 1
                                    

توی شرکت با کت شلوار رسمی همیشگی پشت میز بزرگ آخر اتاق درست جلوی یک دیوار مشکی رنگ که اینه کاری های تمیزی داشت نشسته بودم
نگاهی به اتاقم کردم
آروم از جام بلند شدم و سمت دیواری که کاملا از شیشه بود ایستادم
همینجوری به بیرون زل زده بودم که صدای در اومد
+ اگه هیونجین نیستی نیا

در باز شد و فهمیدم هیونجین رفیق خودمه
از توی شیشه ها داشتم صورتشو میدیدم که تعظیم کرد و موهای بلند طلاییشو مرتب کرد

+ چخبر هیونی

حالا که پسر متوجه شده بود الان تو پست دوستمه سریع از حالت رسمی دراومد

× جی کی خبر زیاد دارم

با دو روی مبل رو به روم نشست

+ خب می‌شنوم

× یه بار خیلی خفن پیدا کردم و حدس بزن چی یه پسر خیلی خوشگل و خوش اندام توش کار میکنه

+ هی هیون بس کن چندبارم بهت گفتم من حوصله بار اومدن و هرزه بازی رو ندارم

دوباره به پشت میز برگشتم و کامپیوترمو روشن کردم و مشغول برسی فایل شدم
هیونجین با دو روی صندلی جلو میز نشست و روی میز نیم خیز شد

× اما جی کی اگه پسررو ببینی هرشب میای اونجا

+ همین که گفتم هیون من اونجا نمیام

× باش هرجور مایلی آقای جئون با این وضع تو تا آخر امرت باید حسرت یه پارتنر خوبو بکشی من میرم اگه خواستی بیا

بلند شد و از اتاق خارج شد
چشم غره ای به در بسته رفتم و دوباره سرمو با کا مشغول کردم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

ساعت ها بود که پست کامپیوتر بودم

کمرمو کش و قوسی دادم و کامپیوتر رو خاموش کردم
سرمو روی میز گذاشتم و چشمامو بستم
صدای پیامک گوشیم بلند شد
پیام از طرف هیون بود

× هی پیرمرد هنوزم نمیخوای بیای؟

یه عکس فرستاده بود
عکسو باز کردم
یک پسر که تنها یک سیوشرت بلند با یک شلوارک پوشیده بود نگاهی انداختم
ناخودآگاه فاکی از زیر زبونم در رفت و به سرعت به سمت ماشینم رفتم تا هیونجینو تنها نذارم
سریع وارد بار شدم و هیونجینو دیدم که یک گوشه داشت با دخترا لاس میزد
سریع سمتش رفتم
× اوه خوش اومدی جئون

+ کو کجاست؟

× داداش یکم بشین نفس بکش تا بیادش

کتمو در آوردم و نشستم پیش هیونجین
استینامو بالا زدم و لش کردم
هیونجین یه بوسه روی گردن هرزه توی بغلش زد و رو به من کرد

× نوشیدنی؟

+ اگه اون برام بیاره چرا که نه

پسر دکمه پیجر رو فشار داد
یک دختر اومد سمت میزمون هیونجین خیلی مودب گفت
× میشه سفارشات مارو تهیونگ بگیره؟
یه اسکناس از توی جیبش درآورد و با یک چشمک سمت دختر گرفت
دختر پولو گرفت و سمت پیشخون رفت

Baby Tae TaeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora