12. kissing him?!

292 79 127
                                    

زین کمی بهش خیره موند. وقتی دید لیام هیچ شوخی توی رفتارش نیست، زبونشو طبق عادت قدیمیش کوتاه روی لب‌های مرطوبش کشید و نفسشو پف مانند بیرون فرستاد. در آخر مردد به موتور نزدیک شد و تسلیم شده با گذاشتن کلاه روی سرش پشت سر لیام نشست. با پیچیدن صدای غرش موتور توی گوش‌های زین، زین آب دهنشو قورت داد و با کمی هیجان و ترس از اینکه قراره تا چند دقیقه دیگه با لیام بین موتور و ماشین‌ها با سرعت بالا حرکت کنن، با تردید به ژاکت قهوه‌ایش چنگ انداخت. لیام بدون اینکه به پشت سرش نگاهی بندازه، با نیشخندی که از پشت شیشه دودی کلاهش پیدا نبود، آماده باش در حالیکه یکی از پاهاشو به زمین تکیه داده بود، روی موتور خم شد.

مثل دفعه پیش این النور بود که پرچم به دست بین موتورها ایستاد و با نگاهی به چهره تک تکشون، دستی رو که پرچم قرمز دستش بود بالا گرفت و با پایین آوردن دستش غرش موتورها بالا رفت. زین بی اختیار با حرکت موتور، در حالیکه نفس توی سینش حبس شده بود، ژاکت لیامو بیشتر توی مشت‌هاش فشرد.

لیام و چند موتورسوار دیگه از راه آسفالت و بی استفاده گذر کردن و وارد بزرگراه شدن. زین با هر ویراژی که لیام بین ماشین‌ها میداد تپش قلبش بالاتر میرفت. اونها با سرعت فوق‌العاده زیادی پیش میرفتن و باعث شده بود زین بی اختیار حلقه دستاشو دور کمر لیام تنگتر کنه. لیام متوجه ترس زین شد و با عمیقتر شدن نیشخندش تصمیم گرفت یکم اذیتش کنه. اون با بیشتر کردن سرعتش، ویراژ‌های زیک زاکی بی مورد میداد و همین باعث شد صدای معترض زین با وجود اون همه سر و صدا به گوشش برسه.

- وات د فاک پین؟!

لیام بی اختیار تک خنده بلندی کرد. زین همونطور که با چسبوندن خودش به لیام فاصله‌ای بینشون نزاشته بود، متوجه شد با پشت سر گذاشتن چندتا از موتورسوارها اونها در اون لحظه نفر دوم محسوب میشن. لیام وقتی دید کسی که جلوتر از خودش در فاصله نزدیک ازش داره موتورو هدایت میکنه فرانکه، ناخوداگاه چهره‌ای جدی به خودش گرفت و با تمرکز به روی سرعت موتورش سعی کرد ازش جلو بزنه.

فرانک با شنیدن صدای غرش موتوری پشت سرش، برای لحظه‌ای از روی شونه خودش و دختر پشت سرش، به عقب نگاه انداخت و لیامو دید که فاصله‌ای باهاش نداشت. اون با عصبانیتی که از باخت قبلی داشت، دوباره تمرکزشو به جلوش داد و با بیشتر کردن سرعتش به سمت دو کامیونی که جلوش حرکت میکردن اوج گرفت. لیام که چشم از جلوش نمیگرفت، ناگهان با نقشه‌ای شیطانی که توی سرش جرقه زد اینبار نیشخند خبیثش روی لب‌هاش جا خوش کرد.

اون هم با نهایت سرعت به سمت دو کامیون رفت، با این تفاوت که فرانک راهشو از بین دو کامیون پیدا کرده و لیام قصد داشت از بغلشون رد بشه. اون از همون فاصله‌ای که داشت، پشت سر هم برای کامیون روبروش چراغ زد و وقتی دید داره راهو براش باز میکنه فهمید متوجهش شده. باز شدن راه برای لیام، برابر بود با بسته شدن راه برای فرانک. فرانک وقتی دید داره فاصله بین دو کامیون کم و کمتر میشه ناچار از سرعتش کم کرد و با تمام توانش داد زد:

Mulish Boy [Ziam]Where stories live. Discover now