وقتی که پارت مینویسی و آمادست ولی اینبار نت نداری :///
معذرت میخوام بابت تاخیر
خوش بخونید
___________لیام با پیچیدن حوله سرخی به دور پایین تنش که زین براش از دستگیره حموم آویزون کرده بود، پا به هال گذاشت. در حالیکه آب از موهای کوتاهش میچکید و با یکی از دستهاش حوله رو دور کمرش محکم گرفته بود تا یه وقت ازش جدا نشه، آروم و شمرده قدم به جلو برداشت. همچنان صدای موزیک توی خونه طنین انداز بود و اینبار صدای به هم خوردن ظروف هم زمینه اون بود.
لیام با همون سر و وضع بیشتر قدم به جلو برداشت و نامحسوس به سمت آشپزخونه چشم انداخت. زین در حالیکه ملاقه رو توی قابلمه میچرخوند، کمرشو همراه با آهنگ تکون میداد و باهاش زیر لب میخوند. تکیه به اپن، بی اراده لبخند کمرنگی روی لباش نقش بست. در همون حال که زین غافل از حضور لیام، آهنگ رو با صدای دلنشینش زمزمه میکرد و کمر و باسنش رو نرم تاب میداد، لیام نگاهی از سر تا پای اون انداخت. نگاهش روی کمر باریک زین ثابت موند. با پیچیدن فقط یک دستش به دور اون کمر، زین راحت توی بغلش جا میشد. بدون کنترل روی چرخش چشماش، جهت نگاهش تغییر کرد و به روی باسنش قفل شد. چقدر دلش میخواست دوباره اون توپهای کوچولورو به چنگ میگرفت. اون بخش کاملا فیت دستهاش بود...
- اوه لیام، تو اینجایی...
زین تا برگشت کاسهای برداره که برای لیام سوپ بریزه، اون رو دید که تکیه به اپن دست به سینه درحالیکه لب پایینشو گاز میگرفت بهش خیره شده بود. وقتی متوجه شد که لیام به پایین تنش زل زده بود، گونههاش از خجالت سرخ شد. شرم زده، سریع نگاه از پسر روبروش گرفت و سعی کرد بی توجه به سنگینی نگاه اون به ادامه کاراش برسه. با قورت دادن آب دهنش، دوباره پشت به لیام کرد و همونطور که کاسه توی دستش رو از سوپ پر میکرد، من و من کنان خطاب بهش گفت:
- عامم... برات روی تخت لباس گذاشتم، امیدوارم اندازت باشه...
لیام خونسردانه 'باشه' زیر لب گفت و به طرف اتاق زین قدم برداشت. با رفتن اون، زین کاسه سوپ داغ توی دستش رو به سمت اپن برد و اونجا گذاشت. در همون لحظه سرش رو بالا آورد که متوجه شد در اتاقش بازه و لیام پشت به اون کنار تخت وایساده. در همون حین، لیام ناغافل حوله رو از دور پایین تنش باز کرد که زین با دیدن بدن برهنش، نفس توی سینش حبس شد. همونطور که چشمهای هوسرانش اندام سکسی اون رو آنالیز میکرد، عضلههای ورزیده کمر و باسن خوش فرمش رو در دل ستایش کرد. اون لعنتی در حد فاک هات بود!
در حالیکه مثل برق گرفتهها با گلویی خشک شده و دهن نیمه باز چشم از اون پسر برنمیداشت، لیام به سمتش سر چرخوند و نگاه خیرش رو به روی خودش شکار کرد. زین دستپاچه نگاهش رو دزدید و با صورتی کاملا سرخ شده، بی هدف به سمت گاز رفت و خودش رو اونجا برای اینکه در معرض دید لیام نباشه پنهان کرد؛ اما در لحظه آخر متوجه نیشخند شیطانی اون شده بود.
YOU ARE READING
Mulish Boy [Ziam]
Fanfiction"وقتی عشق از جایی که فکرشو نمیکنی سراغت میاد..." چی میشه اگر شیرینترین موجود دنیا با سلیطهترین آدم روی زمین مواجه بشه؟ قطعا عواقبی در پی داره... • Smut / Sharing 🔞 • Best ranking : #1 - liampayne #2 - zouis #3 - onedirection #3 - liampayne #5 - z...