برای آخرین بار در اون لحظه، نگاهشون به هم گره خورد و بعد لمس ضعیف لبهاشون رو به دنبال داشت. تا لبای لیام با لبای زین تماس پیدا کرد، زین دستاشو روی سینه لیام گذاشت و با چرخوندن سرش به سمت دیگه اجازه پیشرویو بهش نداد. با وجود اینکه خود زینم برای بوسیدنش له له میزد، ولی با اخمی کمرنگ خیره به لبهای لیام غرغر کنان گفت:
- هنوز رد رژ بنفش اون دختر روی لبهاته، اول باید اینارو پاک کنی.
لیام با وجود گیجی که از کار اون توی چهرش ظاهر شده بود، پوزخندی به حرفش زد و بی حرف دستمالی رو از توی جیبش بیرون آورد. زیر نگاه خیره و منتظر زین دستمالو روی لبهاش کشید و بعد از چند لحظه از لبهاش فاصله داد.
- پاک شد؟
زین خیره به لب پایینیش، دستشو بالا آورد و انگشتشو روی قسمتی که هنوز رد رژ روش مونده بود کشید. بعد از اینکه از پاک شدنش مطمئن شد، سرشو کمی جلو برد و همون قسمتو نرم به دندون گرفت که ناله ضعیف و لرزون لیامو دنبال داشت. لیام دستاشو دور کمر باریک زین حلقه کرد و خواست به بوسشون عمق بده که زین دوباره سرشو عقب برد و با لحنی کشیده و معترض گفت:
- ولی جدا باید اینکارو بزاری کنار، روش سالمی نیست هرکیو دیدی ببوسی یا دستمالیش کنی. همین دو ساعت پیش دیدمت که به قصد خرید کادو برای لویی داشتی دختر فروشنده رو میبوسیدی!
- تو کشیک منو میکشیدی؟
- اینجا یه شهر کوچیکه پین، همه همدیگرو میشناسن و همه توی یه منطقه کوچیک زندگی میکنیم، پس معلومه که عادیه تو رو سر راهم ببینم. اینجا که نیویورک یا شیکاگو نیست که از بزرگی و شلوغی زیاد کسی کسیو نمیشناسه و...
لیام کلافه و بی طاقت همونطور که زین حرافو جلو میکشید زمزمه کرد:
- خیله خب، فقط خفه شو!
و بعد برای خفه کردنش لباشو محکم به لباش چسبوند. زین توی حالت عادی ساکت و کم حرف بود ولی توی مستی زیادی پر حرف میشد و توی موقعیتای حساس زیادی چیزای بی سر و ته از دهنش بیرون میومد؛ ولی انگار لیام روش خفه کردنشو یاد گرفته بود.
خوشبختانه دیگه زین بوسشونو قطع نکرد و به همراهی لیام لبهاشو حرکت داد. تا اون لحظه نمیدونست ولی دلش برای لمس دوباره لبهای لیام تنگ شده بود. اون یه کیسر (Kisser) فوووق العاده بود!
زین صورت لیامو بین دستاش قاب گرفت و با کج کردن سرش به بوسشون عمق بیشتری داد. لیام هم یکی از دستاشو از دور کمر زین ازاد کرد و گونه استخونی پسرو در حین بوسیدنش لمس کرد. برای لحظهای با کشیده شدن فاق شلوارشون به هم دیگه بین بوسشون ناله کردن و پر حرارتتر از قبل همو بوسیدن. خوشبختانه در قسمت تاریک و خلوت راهرو خونه بودن و توجه کسی بهشون جلب نمیشد.
YOU ARE READING
Mulish Boy [Ziam]
Fanfiction"وقتی عشق از جایی که فکرشو نمیکنی سراغت میاد..." چی میشه اگر شیرینترین موجود دنیا با سلیطهترین آدم روی زمین مواجه بشه؟ قطعا عواقبی در پی داره... • Smut / Sharing 🔞 • Best ranking : #1 - liampayne #2 - zouis #3 - onedirection #3 - liampayne #5 - z...