🪷Part 9☕️

3.4K 398 31
                                    

Jimin pov:

_جیمی جون، اگه میدونستم میای واسه ات فرش قرمز پهن میکردم عشقم...

دندونامو به هم فشار دادم. نه... نباید جوابشو بدم.
من اینجام که مین یونگی رو ببینم.
من اینجام که کار کنم! کارهای قبلیمو ول کردم و اگه مین گربه ای با اون اخلاق عنش منو اخراج کنه، من دیگه هیچ شغلی ندارم که باهاش پول دربیارم.

چشمامو به هم فشار دادم، فقط به کوکی فکر کردم که چقدر از خونه جدید خوشش اومده و به فکر نقاشی گذاشتن روی دیواراشه...
به خودم اومدم.
لبخندی زدم و گفتم: ممنون، آقای جو.
_آقای جو؟ جیمی، من جیهونم! چطور میتونی رسمی باشی؟ ما که گذشته قشنگی داشتیم...سرد نباش پسر!

هرجمله اش باعث میشد از کله ام دود بلند شه اما فقط چون وسط یه رستوران تخمیِ شلوغ بودم و سر شغلی تخمی تر از اون، منو گیر انداخته بود و نمیتونستم برینم تو حلقش.

این مرتیکه چندش، که فقط 2 سال ازم بزرگتر بود، همه جوره منو توی دبیرستان اذیت میکرد، اولش ادا میومد منو دوست داره ولی چون قلدر مدرسه بود تصمیم گرفتم فقط ازش فاصله بگیرم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

این مرتیکه چندش، که فقط 2 سال ازم بزرگتر بود، همه جوره منو توی دبیرستان اذیت میکرد، اولش ادا میومد منو دوست داره ولی چون قلدر مدرسه بود تصمیم گرفتم فقط ازش فاصله بگیرم.
بعد کم کم منم شدم هدف جدیدش، اسباب بازی جو جیهون.

حالا اون دراز بدقواره جلوی من نیشخند میزد و چی؟ گذشته قشنگت به کونم. مرتیکه حرومزاده.

_جیمین.

سرمو با استرس برگردوندم.

مین یونگی به ستونی تکیه داده بود و با چهره ای خنثی به من نگاه میکرد.

تعظیمی کردم و گفتم: سلام آقای مین.
نگاهی به جیهون انداخت و گفت: هنوز اینجایی؟

جیهون که انگار انتظار نداشت مین یونگی منو بشناسه با خنده گفت: جیمیو میشناسی؟
_کارمندمه.

تکیه اشو از روی ستون برداشت و آهسته به طرف جیهون گام برداشت.
_و تو داری مانع کارش میشی. جو، جی، هون!
با صدایی سرد و جدی اسمشو از قصد کلمه کلمه بیان کرد و با انگشتش تلنگری به کارت توی گردن جیهون زد.

☕️Revival🪷 ~ TaekookWhere stories live. Discover now