🪷Part 27☕️

2.6K 263 86
                                    

Jungkook pov:

من توی زندگیم سوار هواپیما نشده بودم و استرس بدی گرفته بودم.
تهیونگ دستشو روی دستم گذاشته بود و نوازش می کرد، از مهماندار خواست آبمیوه بیاره.
وقتی آورد، یکم خوردم و سرمو به پنجره تکیه دادم‌.
چند دقیقه بعد تهیونگ پرسید: کوکی؟ عزیزم بهتری؟
_یکم...
آروم منو به طرف خودش کشید و سرمو روی شونه اش تنظیم کرد.
_تهیونگا! شونه ات خواب میره!
خواستم عقب برم ولی نزاشت.

_همینطوری بمون، خب؟ اگه حالت بدتر شد بگو بهم.

دستمو روی دسته صندلی محکم گرفت و انگشتاشو به انگشتام قلّاب کرد.

تهیونگ اولش نمیخواست پیشنهاد مسافرت رو قبول کنه، اما من دوست نداشتم بخاطر اینکه من ضعیفم، نریم ججو و جین هیونگ مراسم ختم عمه اشو از دست بده‌، هرچند اصلا ناراحت به نظر نمی رسید و وقتی ازش پرسیدم چرا هیچی لباس مشکی نمیبری و همه اش صورتیه، گفت عمه اش وصیت کرده شاد باشیم.

***
Yoongi pov:

جیمین هنوزم بخاطر دروغم رو دنده لج افتاده بود و بی محلی میکرد.
سر قضیه ای که با جیهون پیش اومده بود انگار هنوز با خودش درگیر بود؛ من دلم میخواست بهش نزدیکتر شم، ولی مدام ازم طفره می رفت.

توی فرودگاه وقتی بارها رسیدن، زودتر چمدونشو برداشتم و روی کیف خودم گذاشتم.

_میشه چمدونمو بدی؟
_نه.
و به راهم ادامه دادم.
هر کدوم یه ماشین رنت کردیم و سمت ویلای کیم ها حرکت کردیم.
جیمین تمام مدت ساکت کنار من نشسته بود.
گاهی با انگشتش ور می رفت، یه وقتایی ام پوست لبشو می کند.

عصبی شدم.
_نکن!

یهو هول شد و صاف نشست.
_چ..چی شد؟
_پوست لبتو میگم! نکن! اینقدر پوستشو کشیدی خون اومده.

انگشتشو روی لباش کشید که مثلا پاکش کنه.

یه دفعه دستشو گرفتم.
کنار جاده ی نزدیک ویلا متوقف شدم.
دستای تپل و گرمش، توی دستام جا گرفته بود.
درحالیکه به دستش توی دستم نگاه میکردم گفتم: جیمینا! ازم دور نشو.

متعجب بهم زل زده بود‌.

خم شدم سمتش و لباشو بوسیدم، مزه خون می داد.
کمی مکیدمش و بعد عقب رفتم.
_حالا خونش بند اومد.
و به رانندگی ادامه دادم.

****

از خجالت سرخ شده بود و سرشو همه اش پایین گرفته بود.
وقتی رسیدیم ویلا فقط خودشو از ماشین پرت کرد بیرون!
نیشخندی زدم و پشت سرش راه افتادم.
سوئیچ رو به نگهبان دادم تا چمدونارو ببره اتاق.

Taehyung pov:

فقط خدا خدا میکردم دخترعمه های سیریشم اینجا نباشن که اصلا حوصله نداشتم.
تمام نگرانیم جونگکوک بود و اونا سمّی ترین موجودات دنیا بودن که میتونستن با حرفاشون اذیتش کنن.

☕️Revival🪷 ~ TaekookNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ