🎀Part 11🐾

723 83 10
                                    

کوک:نترس نمیاد
کوک و ته نمی دونستن که یونگی همه چیو از پشت در شنید
یونگی با خودش گفت:امیدوارم پلیس بیاد و از این جهنم فرار کنم
خیلی حس بدی داشت
اصلا نمی خواست بدونه که اونا چیکار میکنن
فقط یه زندگی اروم و نرمال می خواست
صدای افتادن یکی از وسایل از تو اتاق اومد و
یونگی همون موقع رفت تو اتاقش چون هم دیگه نمی خواست به حرفاشون گوش کنه و هم میترسید که مُچِشو بگیرن
تهیونگ:حالا فکر کن اومد،اون موقع چی؟
کوک:یونگی رو میندازیم تو زیرزمین
تهیونگ:اگه سر و صدا کرد و فهمیدن که یونگی اینجاست چی؟
کوک:راضیش می کنیم هیچی نگه اگر هم راضی نشد یکی از نگهبان ها رو میفرستم پیشش
تهیونگ:اوکی
***فردا***
جین:نامجون!!!بدو بریم دیر شد!!
نامجون:جین وایسا از خواب بیدار شم بعد...
جین:چقدر میخوابی!بیا دیگه!
نامجون:عجله نکن جین!
جین:یعنی چی عجله نکنم؟داری میگی یونگی مهم نیست؟
نامجون:نه!من کِی اینو گفتم؟
جین:ولی منظورت-
نامجون حرف جین رو قطع کرد
نامجون:باشه جین!بحث نگن دیگه الان میام
نامجون رفت دستشویی و جین به جیمین زنگ زد
جیمین:الو؟
جین:سلام جیمین خوبی؟
جیمین:اره مرسی خوبم تو خوبی؟
جین:اره خوبم...خب خواستم بگم که آماده شید تا نیم ساعت دیگه تو اداره ی پلیس هم دیگه رو میبینیم
جیمین:الان آماده شیم؟
جین:اره
جیمین:اوکی
جین:زود باشید!
جیمین:باشه هیونگ فعلا خداحافظ
جین:خداحافظ
تلفن رو قطع کرد
هوسوک:چه خبر جیمین؟
جیمین:هوسوک جین هیونگ زنگ زد الان باید بریم!
هوسوک با تعجب گفت:الان؟!!
جیمین:اره دیگه...
هوسوک:باشه جیمین....فقط یه چیزی
جیمین:چی؟
هوسوک:اصلا استرس نداشته باش اوکی؟همونطور که قرار گذاشتیم،همه مون بگیم که یونگی اومد خونه ی ما و یکم ناراحت بود ولی دلیلش رو به ما نگفت و بعد از خونه مون رفت بیرون و دیگه ندیدیمش!
جیمین:باشه فقط..
هوسوک:فقط چی؟
جیمین:من...
هوسوک:تو چی؟
جیمین خواست یا چیزی بگه ولی پشیمون شد
جیمین:عه.....هیچی!هیچی!من برم آماده شم که بریم اداره پلیس
هوسوک:باشه منم میرم آماده بشم
***
جیمین و هوسوک همزمان با جین و نامجون رسیدم به اداره ی پلیس
به هم سلام کردن و رفتن داخل
نامجون:سلام آقا
پلیس:سلام!مشکلی پیش اومده؟
نامجون:بله...راستش یکی از دوستانمون گم شده
پلیس:چند روزه که گم شده؟
نامجون:دو سه روزه
پلیس:خب چرا تا الان نیومدین؟
نامجون:اخه فکر میکردیم چیز مهمی نیست ‌و خودش میاد ولی هر وقت زنگ زدیم جوابمون رو نداد و هیچکس هم ازش خبر نداشت ما هم گفتیم یکم صبر کنیم ولی وقتی خبری ازش نشد
پلیس:میشه مشخصات دوست گمشده تون رو بگید؟
نامجون:حتما
***
مامان یونگی خیلی نگران پسرش بود
هر روز از جین خبر میگرفت ولی هیچ خبری ازش نبود
از همه ی دوست و آشنا و همسایه ها پرسید ولی کسی یونگی رو ندیده بود
دیگه داشت دیوونه میشد
دو بار به جین زنگ زد ولی جین جواب نداد
حدود نیم ساعت گذشت و برای بار سوم به جین زنگ زد
و این دفعه جین جواب داد
جین:الو؟
م.ی:سلام جین
جین:سلام خاله
م.ی:کجایی؟چرا زنگ زدم جواب ندادی؟
جین:الان تو اداره ی پلیسم و وقتی زنگ زدید داشتم بازجویی میشدم
م.ی:اداره ی پلیس؟برای چی؟
جین:برای یونگی
م.ی:خب الان منم بیام؟
جین:اره اتفاقا می خوان از شما هم بازجویی کنن
م.ی:باشه اومدم
***
کوک دَرِ اتاق یونگی رو باز کرد که بهش بگه غذا امادست که دید یونگی خوابه
مثل فرشته ها خوابیده بود
اخه میگه میشه کسی موقع خوابیدن انقدر کیوت باشه
کوک اروم تهیونگ رو صدا کرد
نمی خواست کیتن خوشگلش از خواب شیرینش بیدار شه
تهیونگ اروم گفت:چی شده؟
کوک با صدای اروم ولی با ذوق گفت:ببینش چقدر کیوته!
تهیونگ:بریم پیشش بخوابیم؟
کوک:بریم
یونگی وسط تخت خوابیده بود و کوک سمت راست و تهیونگ سمت چپ یونگی خوابید و هر دوشون دستشون گذاشته بودن رو بدن یونگی و خوابیده بودن پیشش
حدود ۴ ساعت گذشت و تهیونگ با یه صدایی از خواب بلند شد و فهمید یونگی داره هذیون میگه
یونگی با ناله حرفای نامفهمومی می زد و اصلا معلوم نبود چی میگفت
تهیونگ سریع کوک رو بیدار کرد
تهیونگ:کوکی پاشو!ببین یونگی چشه؟!
کوک تا اسم یونگی رو شنید سریع بلند و شد و دید که یونگی تو چه وضعیتیه
کوک:چی داره میگه؟
تهیونگ:نمی دونم ولی خیلی حالش بد بنظر میاد
کوک:خب الان بیدارش کنیم؟
تهیونگ:معلومه که باید بیدارش کنیم!!
تهیونگ و کوک یونگی رو بیدار کردن
یونگی یهو با شوک از خواب بلند و داشت نفس نفس می زد
کوک:چی شده کیتی؟حالت خوبه؟
یونگی:اون...اون می خواست منو بکُشه!!!
تهیونگ:کی؟
_________________
خب راستش می خواستم این فیک رو متوقف کنم
نمی دونم کِی این فیک رو میخونید
ولی الان که دارم مینویسمش تو فکر متوقف کردنش بودم چون واقعا نیاز به انگیزه دارم و ووت ها تو پارت قبلی خیلی کم بود ‌و کامنت هم که نمی ذارید
ولی خب نمی خواستم از این نویسنده ها باشم که فیک رو نصفه ول میکنن می‌رن
پس من این فیک رو تموم میکنم
ولی پارت ها رو یکم کوتاه و یکم دیر به دیر اپلود میکنم ولی اگه حمایت ها بیشتر شه پارت های طولانی تر می ذارم

You are ours kitten S.1|تو مالِ مایی گربه کوچولو(تهکوکگی) Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin