⚜غریبه‌ی آشنا⚜

885 51 37
                                    

با لبخند اثر انگشت رو به در زد و در باز شد. وارد خونه شد و بالافاصله کلاهش رو درآورد.
به سمت سالن رفت و با دیدن همسرش که به آرومی روی صندلی توی تراس نشسته بود و پتوی نازکی دورش بود، لبخندش عمیق تر شد.

به آرومی، از پشت بهش نزدیک شد و در نهایت، خم شد و بغلش کرد.

جنی ترسیده تو جاش پرید و سرش رو تندی به چپ و راست تکون داد اما با شنیدن صدای آشنایی، لبخند آرومی زد.

_منم عزیزم. نترس...

دست‌هاش رو روی دست‌های همسرش گذاشت.

_خوش‌اومدی عشقم...

_ممنونم یکی یدونم. چرا اینجا نشستی؟

_همينطوری. دلم برات تنگ شد و دوست داشتم صدای باد رو بشنوم.

تهیونگ با لبخند سر تکون داد و بوسه ای روی گردن همسرش نشوند.

_پاشو بریم داخل. می‌ترسم سرما بخوری...

_تهیونگ کی با هوای بهار مریض می‌شه؟

_همسر ناز پرونده و لوس من! حالا فهمیدی؟

دخترک خنده‌ای کرد و سرش رو به نشونه تاسف تکون داد.

_پس بریم تو...

تهیونگ لبخند عمیقی زد و مقابل همسرش رفت. به آرومی دست های لطیفش رو گرفت و بعد از بوسیدنشون، بلندش کرد و به سمت در، هدایتش کرد.

_بریم بخوابیم که حسابی خسته شدم!

_فکر کنم خیلی دیر اومدی.

_مجبور شدم جای یکی از همکارهام بمونم. اما عوضش فردا صبح تو خونه‌م!

_واقعا؟

_آره شیرینکم...

تهیونگ با لبخند گفت و همونطور که دستش پشت کمر همسرش بود، در اتاقشون رو باز کرد و جنی رو به آرومی داخل برد.

جنی با وارد شدنشون به اتاق، لبخند گرمی زد و از اونجایی که کل اتاق رو با قدم هاش حفظ بود، به طرف میز آرایش رفت.

دستش رو روی میز گذاشت و با حس نکردن شونه، اخم محوی کرد.
اطراف میز رو لمس کرد و با نگرفتن نتیجه ای، لب هاش رو جلو داد.

_تهیونگی شونه کجاست...

تهیونگ درحالی که به سمت حمام می‌رفت، لبخند غمگینی زد و ایستاد.

_من موهات رو شونه می‌کنم...

به آرومی گفت و شونه رو برداشت و تو موهای ابریشمی و بلند همسرش کشید.

به آرومی موهای بلندش رو شونه کرد و بوسه‌ای روی سرش نشوند.

_عشقم موهام تا کجاست؟ دقیق بهم بگو...

مرد لبخندی زد و دستش رو دقیقا تا وسط کمر همسرش گذاشت و کمی فشار داد.

_تا اینجا!

oneshots taennie Where stories live. Discover now