Pt25-بیخوابی یونی!

243 25 7
                                    

یونگی : کوک ننتو ... تهیونگ خودتو ... کوک کونت میزارم .. از دیک آویزونتون میکنم ... مطمئن باشی-
جیمین : چقد غرغر میکنی ددی ... بزار بخابم
یونگی : بخاب بخاب شب بخیر .. لعنت بهتون
هوسوک یهو پرید و پتو رو زد کنا
هوسوک : چته؟!
یونگی با چشمای قرمز و زیر چشم کبود رو تخت نشسته بود و ایزول که چشماش کاملا درشت و باز بود رو بغلش گرفته بود
یونگی : نخوابیدم ... کل دیشب ... نخابیدم
جیمین از جاش بلند شد و رو تخت نشست
جیمین: چرا ؟
یونگی : چون این تخم جن نمیخوابید
هوسوک : ایزول ؟
یونگی : اره
هوسوک : کل شب بیدار بودی یعنی ؟
یونگی در جواب هوسوک فقط سری معنای اره تکون داد 
هوسوک : یاااا ایزول .. یونی رو اذیت کردی
ایزول : یونی ؟
جیمین : اره نزاشتی یونی بخابه
ایزول : یونی بخبه؟ (یونی بخوابه؟)
هوسوک : اره ... بیا بغل من بزار یونی بخوابه
ایزول : بگل هوبییی
هوسوک : اره بیا
هوسوک ایزولو از بغل یونگی گرفت و یونگی تا ایزول از بغلش جدا شد پرت شد رو تخت
جیمین : پدرش در اومد
هوسوک : بیهوش شد ...
ایزول : مرت!(مرد)
هوسوک : اا ایزولی ... نه نمرده شبنمم ، یونی خوابیده ... ازیتش کردی نزاشتی بخوابی خیلی خسته شد

.

هوپمین : صبح بخیر
تهیونگ : صبح بخیر جیمین صبح بخیر هوسوک
ایزول : شلااااام
تهیونگ : سلام عشق قشنگ مننن ... سلام نفس منننن ...
بعد دخترو تو بغلش کشید و گونشو نرم بوسید
ایزول : یونی نخاپییید( یونی نخوابید)
تهیونگ: نخوابید؟ چرا ؟
جیمین : بله بله عشق قشنگت نذاشت ددیم بخوابه ...
تهیونک: خوب کرد دخترم ...الان کو ؟
هوسوک : خوابه ... خستسسسسست
کوک به دو از پله ها اومد پایین با دهن پر از  کیکی که تازه چپونده بود تو دهنش سلامی کرد
کوک : سلم...
ایزول : بابااااااا
کوک : سلم فندق بابا ... خوبی عشقم
هوسوک : اون خوب نباشه تو عالی ای
جیمین : معلومه با بسات دیشبش میخواستی عالی نباشه
کوک : خیلیم حال داد دلتون آب
هوسوک : یاااااا ... بیشور ... ما بچتو نگه داشتیم تهیونگو بکنیاااا
تهیونگ : هیوووونگ
هوسوک : کوفت ... اینم حال میکنه
تهیونگ که لپاش قرمز شده بود سرشو پشت کوک قایم کرد
کوک : میخام برم شرکت ... ددی گربتونو بیدار کنین ... زود تر اقدام کنین اگه خواستین حرکتی بزنین بشه
جیمین : ددیم خستست خودت گورتو گم کن مرفه بی درد
کوک : بیدارش میکنم
جیمین : میکنتت
کوک : تو برو تورو بکنه
جیمین : ولش کن بزار بخوابه .. خودت برو.. میمیری ؟
کوک : والا نمیشه!
جیمین : چرا ؟
کوک : نامجونم نیس سخت میشه
جیمین : گمشو برو زور بزن تنهایی
کوک : لعنت بهتتتتوووون
جیمین : تغصیر(؟) توله توعهههه
هوسوک : جیغ نزنین یون خوابه
جیمین : اعصابمو خورد میکنه مرتیکه
هوسوک : اروم باش عرو-
تهیونگ : میرم پیش جین ...
هوپمین : یهویی ؟
تهیونگ : اوهوم
هوسوک : ایزول چی ؟
تهیونگ : میبرمش .. وقت واکسنشه
جیمین : باش
تهیونگ : خدافظ
ایزول : باباییییی
جیمین : بابای ایزولیییی
بعد اینکه ته و ایزول از خونه خارج شدن هوسوک از پشت جیمینو بغل کرد و لاله گوششو گاز نرمی گرفت
جیمین : اییی هوپی
هوسوک : جان هوپی
جیمین :دردم گرفت
هوسوک همون جایی که گاز گرفته بودم نرم بوسید
هوسوک : خوب شد بیبی ؟!
جیمین : اوهوم ... هرجایی بوس کنی خوب میشه ...
هوسوک : هرجا ؟
جیمین : اوهوم هیونگی ... اینجا درد میکنه ... میتونی بوسش کنی ؟
دست هوسوکو رو دیکش گذاشت نرم حرکتش داد
هوسوک : حتی بخوای تا شب میبوسمش
جیمین روی مبل خوابید و هوسوکو رو خودش کشید
جیمین : میخوامت .. خیلی .. همین الان ..  میخوامت ددی
هوسوک : منم میخوامت .. شدیدا
همینطور که لباسش رو در میاورد در گوش جیمین زمزمه کرد
جیمین : کاندوم نیست ... داخلم کام نشو
هوسوک : مواضبم
نالید و باکسر جیمینو در آورد ... حالا پسر کوچیکتر کاملا برهنه با بدن شیری رنگش جلوش دراز کشیده بود ... با لذت به صحنه جلوش نگاه کرد و به بوت جیمین چنگ زد و بوسه ی نرمی رو نیپلش کاشت
جیمین : اوممممم
هوسوک : جونم ...
جیمین : میخوام هوسوک
هوسوک : چی بیبی؟
جیمین : دی-دیک ددی ... رو توی خ-خودم
هوسوک : چشم بیبی
جیمینو برگردوند و خودشو بهش مالوند
جیمین : فقط بزارش داخل
هوسوک : دردت میاد بیبی
جیمین : نمیاد میخوااام
هوسوک به سمت میز رفت و کمی از مرطوب کننده رو به ورودی جیمین زد و پخشش کرد
هوسوک : از تمام امکانات ممکن استفاده میکنم
جیمین ریز خندید و سرشو به دسته مبل راحتی تکیه داد ... که با وارد شدن هوسوک اه غلیظی کشید که باعث ناله متقابل هوسوک شد
جیمین : اهههه ددی ...
هوسوک : جون ددی ... چیزی میخوای ؟
جیمین : ددی .. میخوام سواری بگیرم!
هوسوک : چیکار کنی ؟
جیمین : همونی که گفتم
و بعد بدون اینکه هوسوک ازش بیرون بیاد چرخید و با چرخیدن دیک هوسوک داخلش اه کشید
جیمین : می-میخوام ... اج-ازه نداری .. ب-بلندم ک-نی
هوسوک : چشم فرمانده ...
ریز خندید و به کمر جیمین چنگی زد و به بالا پایین شدنش کمک کرد ...
.
جیمین خواست دوباره رو دیک هوسوک حرکت کنه که زانو هاش خالی کرد و خسته شد
هوسوک : بیبی خسته شده ؟ هوم؟
جیمین : اوهوم خ-خسته .. شدم .. ددییی
هوسوک : حالا اجازه دارم برگردونمت بیبی؟
جیمین : اوهوم
هوسوک جیمینو به پشت برگردوند و بعد چند ظربه پیچش زیر دلشو احساس کرد
جیمین : ددی دارم میا-
هنوز حرف کامل نشده به اه بلندی رو مبل ارضا شد هوسوک بعد چند ظربه کوتاه از جیمین بیرون کشید و روی کمرش کام شد ..
هوسوک : واو ... چه خوب بود ..
جیمین : باید بگم دقیقا ولی یچی دیگم باید بگم ... هوسوک ریدیم به مبلللللللل
هوسوک : غمت نباشه بیبی جمعش میکنم
جیمین : چجوری دقیقا ؟
هوسوک به سمت آشپز خونه رفت و کادرک و پارچه به همراه نایلون و اسپری لکه بر آورد ...
هوسوک : بلند شو بیبی
جیمین : محض اطلاع کامت رو کمرمه ...
هوسوک : شت چه تحریک کننده ... الان باید جای کمرت تو شکمت میبودن بیبی ...
جیمین : فقط پاکشون کن
با لپای گل انداخته گفت و سرشو تو مبل قایم کرد ... هوسوکم با نیشخند محوی شروع کرد پاک کردن کام رو کمر جیمین ...
هوسوک : پاک کردم بیبی ...
جیمین بلند شد و اونورتر نشست تا ببینه هوسوک چیکار میکنه ... هوسوک اول کام روی مبلو گرفت بعد لکه برو به مبل زد و شروع کرد سابیدنش با انگشت و پارچه
جیمین : پاک میشه ددی؟
هوسوک : اره نفس ... ده دقیقه دیگه میایم پارچه میکشیم روش و پاک میشه ...
جیمین : صبر کنیم بعدش بریم حموم ؟
هوسوک : اره بیبی ... تا لباسارو بندازیم لباسشویی ده دقیقه شده
جیمین : باوشه

.

جیمین : پاک شد ؟
هوسوک : اره بیا ببین
هوسک که با پارچه افتاده بود به جون مبل بالاخره تونست رد کامو پاک کنه
جیمین : بریم حموم ؟
هوسوک : بریم

.

.

.

جیمین : حموم خوبی بوود ... سبک شدم ...
هوسوک : ارع خیلی خو-
یونگی : که بدون من خوب بود اره ؟
هوسوک : ددی بیدار شدی ؟ سر صدا کردیم ؟
یونگی : نه صدای یه توله سنجاب و یه جوجه که یسره جیغ جیغ میکنن اصلنم نیومد ... چیکار میکردیم تو حموم ؟
جیمین : کارای خوب یون!
یونگی : یکاری نکن کارای خوبو نشونت بدم جوجه رنگی
جیمین : باوشه!
گفت و به سمت میز توالت دیووید تا موهاشو سشوار کنه ...
جیمین : هوسوکی بیا موهاتو سشوار کنم
هوسوک : بزار بپوشم اومدم
یونگی : محض رضای فاک به منم توجه کنین
یونگی غرولند کنان گفت ولی صدای بلند سشوار نزاشت صداش به بیبیاش برسه پس پاهاشو محکم به زمین کوبید و غرغر کنان به سمت پله حرکت کرد ... هوسوک و جیمین ریز خندیدن به اکتای بچگونه ی یونگی
جیمین : خیلی کیوته ..
هوسک : یه گربه کیوت !

_________________
های گاااایز 👋🏻
خب خوبین ؟ خانواده خوبن ؟ خانوم بچها خوبن ؟ ( زدن خود به کوچه علی چپ )
والا که میخواستم بنویسم هیییچی به ذهنم نمیومد یعنی سفیدیه مطلقاااا ...
نتمم ظعیفه نمیزاره اپ کنم ببخشیییید
بای گایییز 👋🏻
(پ.ن: اسم انتخاب کردن برای پارتا سخت ترین کار دنیاست )

𝓣𝓻𝓸𝓾𝓫𝓵𝓮𝓼𝓸𝓶𝓮 𝓭𝓸𝓵𝓵 ༯ | عروسک دردسرسازWhere stories live. Discover now