های گایز 👋🏻
خدایی نه خداییییش این نامردی نیست که پارت قبلی از پنج نفر که تا الان خوندن کلا ۱ نفر ووت داده ؟؟؟؟؟ من خودم اکانتم تا یه زمانی مشکل داشت و نه میتونستم کامنت بزارم و ووت بدم ولی این دیگه عجیبه که از ۵ نفر ۴ نفر اکانتشون خراب باشه نیست ؟نکنین دیگه اگه میتونین ووت بدین و حتا کامنت بزارین هرچی کامنتا و ووتا بیشتر انگیزه ی منه فلک زده هم برای نوشتن بیشتر با اینکه حالا چیز خیلی کولی ننوشتم بازم خرابی ازتون ووت بگیرم انگیزم بیشتر میشه و اگه کامنت بزارین حتا از خوندن کامنتا ایده هایی که شما براتون جالبه رو میفهمم و چیزی که شما دوست دارینو بهتون تحویل میدم .... سو ... کمکم کنین
منی که انقدر دختر خوبیم و دارم یه پارت دیگه هم الان مینویسم شما هم ووت بدین و کامنت بزارین دیگههههه————————————————-
Sopemin room:
جیمینو پرت کرد و تخت و روش خیمه زد و خطاب به هوسوک گفت
یونگی : بیبی سنجاب لباساتو بکن بیا پیش منو بیبی موچی
هوسوک : چشم ددی
بعد تایید گرفتن از بیبیش خواست لباسای جیمینو بکنه که حس کرد هوسوک از این قضیه حس خوبی نخواهد داشت بلند شد لباساشو در بیاره و به جیمینم گفت لباساشو در بیاره
هوسوک بعد این که لباساشو در آورد رفت و روی تخت کنار تن لخت جیمین نشست یونگیم شلوارشو پرت کرد و روی جیمین خیمه زد و شروع کرد به بوسیدنش لبای قلوه ایشو به دندون کشید به هوسوکم اشاره کرد کنار جیمین دراز بکشه و نیپلاشو بین انگشتای کشیدش فشار داد که هوسوک آهی کشید از کبود کردن بدن سفید و بلوری جیمین دست کشید و به سمت بدن برنزه ی هوسوک که تضاد رنگش با بدن جیمین داشت یونگیو دیوونه میکرد رفت و زره زره سینه های هوسوکو پر از لاوبایت کرد و دیکای کاملا هارد شده ی پسرارو بین دستاش گرفت و کمی پمپشون کرد بعد خم شد سمت کشوی کوک و لوب رو از توش در آورد و دوباره رو ی پسرا خیمه زد
هوسوک و جیمین با هم : وات د فاک هپنینگ ؟
یونگی : جونکوکه ها .. حتا تو اتاق مهمانشم امکان داره حوس کنه
جیمین : او
هوسوک : واو
لوب رو ریخت رو دیک خودشو جیهوپ جیهوپم لوب رو روی دیکش بخش کرد
هوسوک : بیبی آماده ای ؟
جیمین : اهم
هوسوک : جانم ؟ ...
جیمین : اههههههه ..... چیزه ساری ددی
هوسوک : افرین
و اروم کلاهک دیکشو وارد جیمین کرد و در همین هین یونگی زیر گوشش لب زد
یونگی : بیبی بیام ؟؟؟
هوسوک : یس ددی ...
یونگیم اروم کلاهک دیکشو وارد هوسوک کردن هوسوک صبر کرد یونگی اول کامل واردش بشه بعد شروع کنه اروم اروم وارد جیمین شدن جیمینم شروع کرده بود ناله های ریز سر دادن
جیمین : اههههههه .... ددی حرکت کن
هوسوک : یونگی حرکت کن
یونگی : بیبی ... انقدر به فکر دیگران نباش ... خودت آماده ای ؟
هوسوک : چون اولین بارمه یکم درد داره ولی حرکت کن ...
یونگی : بی... بیبی تو اولین بارته
هوسوک : واسه تاپ نه ولی برای باتم چرا
یونگی : بهم نگفتی ؟ ... جیمینی یکم صبر میکنی ددی عادت کنه؟
جیمین : عاره ددی ..اههه میدونم اولین بار درد داره ولی هرچقدر میخوای ثابت باش تا عادت کنی و آسیب نبینی
هوسوک خم شد بوسه ای رو کردن فرشته گذاشت و گفت
هوسوک : ممنون زندگی ..
و بعد سرشو به پشت به سمت یونگی چرخوند
هوسوک : از تو هم ممنون ددی که با وجود اینکه دیکت داره میپره واسم صبر میکنی
( فک کنم مردا وقتی واقعا خیلی تحریک بشن دیکشون میپره :/😂🤌🏻 ).
بعد تقریبا یک دقیقه هوسوک گفت
هوسوک : یونگیا ... حرکت کن
یونگی شروع کرد به اروم ترین حالتی که میتونه ظربه زدن داخل هوسوک بعد زره زره ظربه هاش رو به تندی می رفت که یهو جیغ هوسوک در اومد
هوسوک : اهههههههههههه
یونگی : پیداش کردم .... بیبی میدونم جون نداری ولی دنبال مال جیمین بگرد
هوسوک : اوهوم
بعد شروع کرد تو سوراخ جیمن ظربه زدن که به ثانیه نکشیده جبغ جیمن رفت بالا بعد چند دقیقه جیمن کام شد همونجوری خوابش برد اون بعد کام شدن خوابش میبرد و هوسوک اینو میدونست
اروم ازش کشید بیرون ، بوسه ای به سرش زد و رو تخت خوابوندش
یونگی : اون واقعا یه جوجست
هوسوک : ددی منو کام نمیکنی ؟
بعد قیافشو کیوت کرد و به چشمای یونگی زل زد که یونگی نتونست طاقت بیاره و برش گردوندو روش خیمه زد لباشونو به هم وصل کرد اروم اروم در همین هین دیکشو وارد پسر کرد و دوباره ظربه زدنو از سر گرفت هوسوکم بعد چند دقیقه کام شد و یونگی هم داخل هوسوک کام شد
هوسوک رو تخت کنار جیمین دراز کشید که صدای یونگی در اومد
یونگی : هی آقا من وسط میخوابما
هوسوک اغوششو باز کرد
هوسوک : بیا ...
یونگی : ولیییی ...
هوسوک : ولی چی ... اوه بغل دوست نداری ؟
یونگی : چرا .. چرا .. خیلی دوست دارم ولی جیمین چی ؟
هوسوک : نظرت چیه تو مارو بغل کنی ؟ یونگی دستاشو به دو طرف باز کرد پسر کوچیکترو به آغوش کشید و سرشو گذاشت رو سینه ی خودشو به هوسوکم اشاره کرد " بیا بیبی " هردورو تو آغوش کشید
و بوس جیش لالا منتها خبری از جیش نبود بوس لالا———————-
یه فول اسمات همممم
راضیم از خودم :}
شما چی ؟
حرفامم که اول گفتم
بای گایز 👋🏻
![](https://img.wattpad.com/cover/319438766-288-k554381.jpg)
ESTÁS LEYENDO
𝓣𝓻𝓸𝓾𝓫𝓵𝓮𝓼𝓸𝓶𝓮 𝓭𝓸𝓵𝓵 ༯ | عروسک دردسرساز
Fanfic(کامل شده) فکر کنم از همه بیشتر باید ممنون برادرزادمو تولدش باشم ورود اون عروسک کوچولو به زندگیم روح بخشید بهم ____________________________ A part of story : کوک : اولش فکر کردم بابا شدم الانم بابا هستم منتها ددیم الان و فقط خدا...