Pt27-بچه میخوام!

267 26 0
                                    

جیمین : ایییی کمرم ... زلیل بشین
تهیونگ : خفشو جیمین ... فقط خفه شو
یونگی : اییی ... ناقص شدم احساس میکنم کمر به پایینم وجود خارجی نداره
جین :حس هوسوک و جیمینو درک کن ... کارتون تموم شد بیاین شاممم
یونگی : خب اونا حال میکنن ... من فقط دارم خر همالی میکنم ... تمام شدددد
گفت و به سمت اشپزخونه حرکت کرد
جین : خفشوشام  تمام شد ظرفارم تو میشوری ...
یونگی : چرااااااااا
جین : همینکه گفتم...
هوسوک : ولش کن هیونگ ... من میشورم ... گناه داره
جین چشم غره ای به یونگی رفت و به سمت گاز رفت تا غذا رو بکشه... در همین حین نامجون که با حوله روی شونه هاش موهاشو خشک میکرد به سمت جین رفت و برای چندمین بار بوسیدش
کوک : دیگه حالمون بهم خورد:)
جین پشت جین ایستاد و دوباره لبای پسرو کشید تو دهنش و تا مرز کبود شدن اونارو بوسید
جیمین : ولش کن هیونگمو کبود شدددددد
نامجون : حالتون غلط کرد ... ول نمیکنم مال خودمه
جین : بازم ...
جیمین : ها ؟
جین رو به نامجون کرد
جین : بازم میخوام
نامجون رفت دوباره جینو ببوسه که صدای اعتراض پسرا بلند شد
تهیونگ : یااااا هیونگگگگ مراعات ایزولو بکن ... برین تو اتاققق
نامجون : یک بچه ای که باباش کوکه درمورد این مسائل آب دیدست قشنگ ... دو بریم تو اتاق بیبی
رفتن بلند شن که یونگی جلوشونو گرفت
یونگی : شام بخورین بعد برین بکنین همو ...
جین و نامجون سری تکون دادن ...
جین : برو بشین غذارو بیارم میام
نامجون : بشین من میارم
جین سری تکون داد و سرمیز نشست نامجونم پشتش ظرفارو آورد و نشست تهیونگم که داشت برای ایزول سرلاک آماده میکرد اومد و سر میز نشست و شروع کرد به ایزول غذا دادن .. کوک قاشق از غذاش گرفت دهن تهیونگ گذاشت و تهیونگم اونو خورد
نامجون : بچه میخوام
سپ : منم ...
جین و جیمین : یاااا .. ببندین بخورین ببینم
یونگی جیهوپ و نامجون به سمت قاشقاشون حمله کردن هرکدوم قاشقاشونو پر کردن و به سمت جیمین و جین گرفتن ...جین و جیمین همینطور که محتویات داخل قاشق رو میخوردن داشتن از خنده روده‌بر میشدن ...
جیمین : وااای پاره ...
جین : خدایااا ... ترکیدم
نامجون : خب چیههه ... میخوام بدم 
سپ : راس میگه ... دلمون خواست
جیمین با قیافه شیطانی گفت
جیمین : میخواین بدی ؟
نامجون و سپ که درک نکرده بودن با قیافه های محوشون داشتن تحلیل میکردن ... بعد چند ثانیه یهو صدای اعتراضشون بلند شد
نامجون : یااااااا
یونگی : دادن و که فقط تو میدی بیبی ... به ما
جین : بی تربیتاااا ... غداتون بخورین
.

بعد شام همه پسرا به سمت اتاقاشون رفتن بجز سپمین ... یونگی ظرفارو میشست ، هوسوک خشک میکرد و جیمینم میچید داخل کابینت
یونگی : اییی تموم شد
و رفت و هوسوکو از دشت بغل کرد و سرشو تو گردن پسر گذاشت
یونگی دلم براتون تنگ شده ... از بعدظهر داشتم میسابیدم بغلتون نکردم ...
هوسوک : اینم تمام شد
گفت و بین پای جیمین قرار گرفت
هوپمین : دل ماهم تنگ شده بود
گفتن و دو طرف گردن یونگی رو بوسیدن
یونگی : نظرتون چیه بریم رو تختمون بخوابیم ؟
جیمین نمیاره ای گشید و گفت
جیمین : اوهوم ... خوابم‌ اومد ...
هوسوک : بریم
و بعد راهی اتاقاشون شدن
( چیه چیه ... چی میخواستین ؟ گمشین ببینم ...)
.
کوک : ما رفتییییییم
ایزول : باباااااااااااااا
کوک : جان بابا ...
سمت ایزول رفت و ایزول لپشو محکم بوسید
ایزول : نزدیت بود بوش بابایی یادت بره (نزدیک‌ بود بوس بابایی یادت بره )
کوک :وااای داشت یادم میرفت
بعد متقابل ایزولو بوسید و ازش خداحافظی کرد
ایزول : اودافظ بابایی
کوک : خدافظ زندگیه بابا
نامجون : برا بار دوم بچه میخوام
یونگی : برا بار دوم منم
نامجون : جئون جونکوک ما رفتییییم ... اومدی بیا نیومدی ما میریم
جونگکوک : حسود هرگز نیاسود نامجووون ...
یونگی : خدافظظظظظ
جونگکوک : اومدم بابا اومدمممم ...
و بعد زمزمه کرد
جونگکوک : حسودا ...
.
.
جین : منم میرم دیگه
تهیونگ : باشه هیونگ ...
ایزول : اودافظ جینی
جین : خدافظ شبنم جینی
جین : ورپریده ... مواظب بچه باش
تهیونگ : هیونگ با من بودی ورپریده ؟
جین : نه با جیمین بودم ...
تهیونگ : اها ... حدس میزدم
جین : ببند خدافظ ..
تهیونگ خندید و با جین خداحافظی کرد
.
هوسوک : منم میرم ...
جیمین : منم بیام هوپی؟
هوسوک : تهیونگ تنها میشه ..
تهیونگ : من مشکلی ندارم ... واسه من خودتونو اذیت نکنین
جیمین : توام بیاااا ... خواهش میکنمممم ... بیا بیا بیا بیا
هوسوک : تهیونگ بیا ...
تهیونگ : ایزولو چیکار کنم ؟
ایزول : منو ببلللل .. من میخوام بیام پیس هوبیییی پیس چیمی ( منم ببر من میخوام بیام ویش هوبی پیش جیمی)
هوسوک : بیارش ... شبنمم میشینه رو صندلی پشت صندوق خیلیم موادبه مگه نه شبنم کوچولو ؟
ایزول : اله اله ... ته ته گول میدم ادب باشم (اره اره ته ته قول میدم با ادب باشم )
تهیونگ نگاهی به هوسوک کرد
هوسوک : تازه از بس خوشگلی مشتری هم جمع میشه بچه
تهیونگ خندید
جیمین : کوک بفهمه چی گفتی در کافتو تخته میکنه
گفت و اونم خندید
هوسوک : در خودمم بعد کافم تخته میکنه
تهیونگ با خنده  باشه ای گفت
بعد یکم خندیدن هوسوک گفت
هوسوک : خب من میرم تو ماشین آماده شین بیاین ... فقط زودتر آماده شین ... دیرم شده
تهیونگ : باشه .. برو
جیمین ایزولو از تو صندلیش گرفت
جیمین : عشق عموشو من آماده میکنم
و به سمت اتاق خودش راه افتاد
تهیونگ : اونور اتاق توئه
جیمین : میدونم کور نیستم
تهیونگ : جناب نکور لباس بچه من اونجاست ؟
جیمین : اره جناب کور ... گمشو برو لباس بپوش ...
تهیونگ : عمته ...
جیمین : عمه خودته ...
تهیونگ : زیر گوش بچه من داد نزن دیوث
ایزول : دیوووووووووث
تهیونگ : این بچه شد کلکسیون فحش ...
جیمین : افرین دخترم ... پاپات دیوثه ... بابات از پاپات دیوث تره باز
تهیونگ : یااااااا ... نگو بهشششش .. یعنی چی .. دیوث ددی های تواننننن
ایزول : ددی چیمی کیه؟
تهیونگ : یونی و هوبی
ایزول : یونی و هوبی ددی چیمی‌ان؟
تهیونگ : اره ...
و تمام این مکالمات داشتن از راه جیغ داد انجام میشدن
ایزول : اوشدله چیمیییییی ...(خوشگله چیمی )
و بعد جیمینو بوسید
ایزول : دستت دت نتنه(دستت درد نکنه)
جیمین : خواهش میکنم عشق چیمی
تهیونگ که حالا آماده بود دم اتاق جیمن ریخت و به دخترش تو اون ست چرم نگاه کرد
موهای دختر کوچولو زیاد پرپشت نبود ولی دم اسبی خوشگلی بسته بود ؛ کت چرمی کوتاه یه تیشرت سفید یه شلوار چرم و بوتای کوچولو و خفن و کلاه کپ مشکیش
تهیونگ : بچه من همچین چیزی نداشت ... از کجا اومد پارک ... چقد میاد بهشششش
جیمین : من خریدم ... براش گرفتم .. خوبه ؟
تهیونگ : خیلی عوضی
جیمین همینطور که تیشرتشو در میوور با خنده تشکری کرد بابت ریدن تهیونگ
ایزول : چیمییی ... پشتت ماه دالهههه ... خیلی اوشدلههه ( جیمین پشتت ماه داره خیلی خوشگله )
جیمین : مرسی خوشگلم ... دوسش داری ؟
ایزول : اوهوم اوهوم
جیمین : بزرگ شدی برا توام تتو بزنیم ؟
ایزول : اله الههههه
تهیونگ : تو و کوک بچمو به راه چپ کشیدین تتوهای دست اونم نگاه میکنه میگه منم میخوام
جیمین : بزرگتر شدی خودم میبرمت برات میزنم شبنمم
تهیونگ : بپوش بدو ... بریم پایین هوسوک شاکی میشه
جیمین : وایساااا ...
تهیونگ : بدو ... جیمین که داشت دکمه شلوارشو میبست گفت
جیمین : درد .. برو دارم میام
تهیونگ خواست ایزولو بغل کنه که جیمن نذاشت
جیمین : دست نزنننن ...
تهیونگ : چیههههه
ایزول : با چیمی بیاااام ... بلو ... (با جیمی میام ... برو )
جیمین : همینو میخواستم بگم برو ...
تهیونگ : منو فروخته ایزول ..
ایزول : نه نه پاپالم دوس دالم ... ولی دلم چیمی مخواست
تهیونگ : باشه من رفتم
جیمین : ماام اومدیم ...

.

هوسوک : اوووه پرنسس عموشو ببین ..
ایزول : سلام هوبی ...
هوسوک : سلام عشق من چه خوشگل شدی
ایزول : چیمی خوشگلم کردددد
هوسوک : قربون چیمی بشم
جیمین : خدا نکنه عشقم
تهیونگ اه اه اوست بریم
ایزول : میشه برم بغل هوبی ؟
تهیونگ : خطرناکه پاپا ..
هوسوک : بده دو قدم راهه ..
جیمین ایزولو داد بغل هوسوک و به تهیونگ لم داد
تهیونگ : تن اینو جمع کن
جیمین : نوموخوام ...
تهیونگ جا به جا شد و سر جیمینو تو بغلش گرفت و موهاشو ناز کرد
هوسوک زیر گوش ایزول زمزمه کرد
هوسوک : اونا خیلی کیوتن ..
ایزول : خیلی هوبی .. زیادی تیوتن(کیوتن)

____________________________
های گایزززز👋🏻
خوبین؟ بچها خوبن ؟ خانواده؟بستگان دور و نزدیک؟
خب ... ببخشید ... دیگه موقع امتحاناته ببشخید اگه دیر میشههه
شاید باورش براتون سخت باشه ولی یبار نوشتم کامل پاک شد و دوباره نوشتم پدرم در اومد :)
پس لطفا روح نباشین :)
بای گایززز👋🏻

𝓣𝓻𝓸𝓾𝓫𝓵𝓮𝓼𝓸𝓶𝓮 𝓭𝓸𝓵𝓵 ༯ | عروسک دردسرسازTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang