Pt29-نینی جدیییید!

221 26 4
                                    

ساعت ۱۲ شب بود و پسرا بعد خوردن شام حالا داشتن رستوران رو جمع میکردن که راهی خونشون بشم
جینا : هیونگ گفتم خودم جمع میکنم ... چرا نمیرین
هوسوک : رو حرف من حرف نیار جینا
مین هو : هیونگ یجی هم هست دیگه تنها مه نیستیم برو
جین : کسه دیگه ای تو اشپزخونست ؟
مین هو : ها؟نه!
جیمین : جان من بگی یکی دیگه هم اون تو هس- .... یاااااا نکنه بخاطر همین نزاشتی ظرفارو بشورمممممم
مین هو : نه به خدا کسی نیست ...
یونگی : این کافه دیگه آلوده شد
تهیونگ : پخش شین کله کافه رو بگردیم
جینا : پیداش میکنن
مین هو : چه گوهی بود خوردم ؟
یجی : همون موقع که من لو رفتم باید به سوهو میگفتی بیاد برون
(به خدا منظورم به کسی نیست همینجوری اسم میاد تو ذهنم 😂😭)
مین هو : به فنا رفتم ؟
جیمین : یا ابلفضلللللللللل
هوسوک : چی شد ؟
جیمین : این دیگه مال کیهههههههههههههههه
سوهو : اشتباه نکنین آقای پارک ... یکی مال منه
جیمین : کیرخررررر ... مین هو اینو چپکی میکنم تو کونتتتتت
سوهو : فکر نمیکردم انقد بی ادب باشین هیونگ
هوسوک : بی ادب عمته بچهههه ... تو کابینت چیکار میکردی ؟
مین هو : من فرو کردمش اون تو
جین درحالی که پفک باز کرده بود و به نامجون تعارف میکرد گفت
جین : داستان ... چیه .... هی یکیو ... قایم میکنین ... تو این گورستون؟
و بعد قورت دادن ادامه داد
جین : هوسوک که نمیکنتتون ... خودش رطب خوردست ... با دوسپسرش اینجا لم میده
هوسوک : یاااا چیکار من و جیمین دارییییین ... ااااا
یونگی : شما ساکت آقای مین ... هششششش
هوسوک : آقای چی ؟
جیمین : مین ... گفت آقای مین
یونگی : و همینطور شما آقای مین کوچککککک ... با شما دوتا کار دارم مننننن
جونکوک : همتون به یه ورم ... میشه فقط بریم خونه بخوابیم ؟ این بچه های سگ حشرم ول کنین برن تو هم ...
مین هو و جینا : یااااا هیووونگ
جونکوک : درد و مرض
و بعد ایزولو بغل کرد و کافه بیرون رفت
تهیونگ : واقعا رفتتتت ... منم برم ... کووووک وایسااااااا
جین : بریم دیگه جمع کنین بریم

.

.

.

جین : بلند شییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین
یونگی : یا امامزاده نامجوووووون ...
تهیونگ : نامجون واقعا گناه داره
نامجون : وقتی عشقم میگه بلند شین یعنی بلند شییییییین ...
جونکوک : ظاهرا گناه نداره ...
هوسوک : ای بر مادرتون
جیمن بوسه ای رو لپ هوسوک  و یونگی گذاشت
جیمین : بلند شین عشقای من ... بلند شین تا جین هیونگ پارتون نکرده
هوسوک : ولم کننننن
و بعد به اغوش یونگی پناه برد تا دوباره بخوابه
جیمین : یاااااا وقتی رفتم یکی دیگرو بوس کردم معلوم میشه
یونگی دستشو گرفت و انداختش بین خودش و هوسوک
یونگی : هوسوک این کیتن چی گفت الان ؟
هوسوک : فکر کنم اگه اشتباه نکنم گفت میخواد یکی دیگرو بوس کنه ... درست شنیدم
جیمین : اره چون بوستون میکنم ول اهمیتی به من نمیدین ... پس میرم یک دیگرو بوس میکنم که بهم اهمیت بده !
هوسوک : مثلا ؟
جیمین : م-مثلا سوهو
هوسوک : سوهو ؟ دوسپسر مینهو ؟
جیمین : اره .. میتونم به راحتی از مینهو بدزدمش ... خیلی از اون خوشگل ترم
جیمین واقعی این چیزای عجیبه نمیگفت و این حرفا فقط برا حرص دادن ددیاش بود
یونگی : اینطوره ؟
جیمین : اینطوره !
هوسوک سرشو تو گردن جیمین فرو برد و گاز نسبتا محکمی از پوست شیری و پنبه ایه جیمین گرفت
هوسوک : لازم باشه پای هر چهارتاشونو قلم میکنم فهمیدی ؟
یونگی : بخاطر چیزایی که گفتی تنبیه میشی کیتن ...
جیمین : ولی من فقط شوخی کردممممممممم
یونگی شوخیت داشت زیادی به جدی شدن میکشید
جیمین : نه نه دیگه شوخی نمیکنم باشه ...
هوسوک : بریم پایین
جیمین ‌پشتشون راه افتاد
یونکی : کجا جوجه رنگی ؟
جیمین : پایین
هوسوک : اینجوری؟
جیمین به تیشرت هوسوک که تو تنش زار میزد نگاه کرد
جیمین : اوه شلوار ندارم یادم رف-
داشت ادامه میداد که حرفش با بوسه یونگی رو لباش خفه شد هوسوکم  در همین هین به گردنش حمله کرد و شروع مرد بوسیدن و مکیدنش ... یونگی سرش و آورد بالا و رو به جیمین گفت
یونکی : زیادی خوشگلی کیتن ... زیادی

𝓣𝓻𝓸𝓾𝓫𝓵𝓮𝓼𝓸𝓶𝓮 𝓭𝓸𝓵𝓵 ༯ | عروسک دردسرسازOnde histórias criam vida. Descubra agora