تهیونگ : پاپایی میشه بگه ته ته ؟
ایزول : ...
تهیونگ : مث که نمیشه ...! باشه ..
و شروع کرد دوباره قصه خوندن برای دختر تا خوابش ببره
.
کوک: بیب-
تهیونگ : هوشششش خوابههه
کوک : بهتر ..
پرید رو تخت و به سمت تهیونگ خیز گرفت ..
تهیونگ : نه نه نمیشه صدامون درمیاد بچه بیدار میشه الانم دیگه میفهمه ... نمیشه اصن راه نداره
کوک : چرا چرا چرا من میخوااام
تهیونگ : ااااا .. من به عمم هی میگم اروم اروم ؟ ساکت شو دیگه !
کوک : اا من ساکت شم ؟؟
تهیونگ : عارع ...
جونکوک چرخی زد و از پشت دستشو دور بدن تهیونگ گذاشت و بغلش کرد ... زیر گوشش با یه صدای خیلی اروم و بم زمزمه کرد
کوک : مال منی .. هر موقع میخوام میتونم باهات حرف بزنم ... اگرم اون بچه جلومو میگیره میزارمش تو زنبیل از در بیرون ...
تهیونگ : ...
کوک : فهمیدی ؟؟
تهیونگ : دلت نمیاد !
کوک : میاد خوبشم میاد ... وقتی جلو من و بیبیمو بگیره یا میدمش هیونگاه یا میزارمش بیرون ببرنش ..
تهیونگ : عوضی !
جونکوک پتو رو رو دوتاشون کشید و تهیونگو محکم تر بغل کرد
کوک : باش من عوضی حالا بخواب ..
و بوسه ای به شونه های پسر کوچک تر هدیه کرد :).
.
نامجون : "میبینی ماری ؟ میبینی چطور درگیر تاریخ جهان شدم ؟ .. یک کنجکاوی ساده کارم را به کجا کشاند ؟ " دزیره اوژنی برناردین کلری
جین : حس میکنم به جاهای قشنگ کشوندش .. شاید طول راه سخت بود ولی اخرش با ژانباپتیست زندگی قشنگی داشت ...
نام : درسته ... ولی اون عشقشو با یکی دیگه دید .. این خیلی دردناکه ..
جین : دزیره چقد سختی کشید تا از این کنجکاوی یه پایان خوش ساخته بشه ...
نام : ولی من لازم نیست زیاد تلاش کنم تا از کنجکاویام یه پایان خوب ساخته بشه ...
جین :چ-چی؟
نام سریعا روی جین خیمه زد و شروع کرد ریز بوسیدن صورتش و تا گردنش ادامه داد و ریز میبوسید ... دکمه های پسرشو باز کرد و بدن پرستیدنیش رو تماشا کرد و بعد بوسه های ریزشو از سر گرفت و روی سینه و شکم جینم ادامش داد و وقتی بلند شد چشای متعجب جین حالا با یه شیطنتی نگاهش میکردن
نامجون : بدنتو میپرستم الهه من ...
جین : فقط بدنم ؟
نامجون : قطره قطره وجودتو میپرستم ماه من ...
جین دستشو سمت کمربند نام برد و میخواست بازش کنه که نام مانعش شد ..
نامجون : هنوز زوده بیبی ..
جین : یچیز دیگه میخوام ..
نام دستشو از رو کمربندی برداشت و گفت
نام : چی میخوای تو شلوار من تو تولصگ ؟
جین کمربند نامو باز کرد و دستش داد ..
جین : اینو ..
نام : اینو ؟
جین با سر تکون دادن تایید کرد
نام : خب چیکارش کنم ؟
جین دستاشو آورد جلو و مچاشو بهم چسبوند
جین : اسیرتم ددی ..
نام : فاک ... توئه لعنتی حتی ... اوففف .. اذیت نمیشی بیبی ؟ وقتی ببندمشو دیگه تا وقتی نخوام باز نمیشنا ...
جین تردید کرد ... دوست داشت دستشو نوازش وارانه روی عضلات نام بکشه ولی اگه به نامجون خوشش میومد اونم تحمل میکرد ..
جین : نه ددی ببندشون !
نام : چشم بیبی .. یکم خودشو بالا کشید و دستای جینو به تاج تخت رسوندو با کمربند به اونجا بستش ...
نام : کاش میدونستی چه صحنه فاکینک هاتی جلو چشمامه .. دستات راحته ؟
جین از اینهمه محافظه کار بودن نام هم خوشش میومد هم نه
جین : من خوبم ... ولی یه چیزی رو زیر بوتم حس میکنم که خیلی پرسرعت داره کالیبرش میره بالا .. دیگه هفتیر جیبی نیست داره تبدیل میشه به کلت
نام : و باید بگم همش تقصیر توئه ... بدن سفید و نفسگیر توئه که اینکارو با من میکنه
بدون اینکه تایم حرف زدن به پسر بده به سمت گردنش حمله کرد ..
نام : میخوام مث یه گرگ بدنتو بدرم ... ولی به این فکر میکنم که آدم به چیزی که مال خودشه آسیب نمیزنه .. چون بازم نیازش داره
جین زیر حرفای نام سرخ و سفید میشد و فقط سعی میکرد چشاشو از پسر بدزده .. صورت داغشو به سمت چپش چرخوند و ویویه خوبی از گردنش برای نام به نمایش گذاشت .. پسر بزرگتر لیسی به لباش زد و به سمت کردن پسر رفت و گازی گرفت که قرمز شد و قطعا جای خودشو به هیکی میداد و کبود میشد ...
جین : ددی ... میتونی منو مارک کنی ؟
نام : مارک میخوای بیبی ؟
جین : اوهوم اوهوم ...
نام : بیبی من میتونم مارکت کنم .. ولی یک .. ممکنه پس بزنی مارکو .. دو نقاهتش برات خیلی زیاد میشه چون ادمی ...
( گایز من خیلی تلاش کردم راجبش بخونم ولی فیلتر شکن باز نمیشد پس الان
دارم از خودم در میارم 🗿)
جین : خب خطرناک نیست که .. بزار امتحان کنیییم
نام : اخه بعدش تب چهل درجه داره .. خیلی خطرناکه ...
جین : خب فکر کنم اگه تو باشی رایحتو آزاد کنی چیز خاصی نشه ...
نام : از کجا میدونی اینهمه ؟
جین : مارکم میکنی یا نهههههه
نام : بیا انجامش بدیم ...
جین : ولی الان نمیشه فکر کنم
نام : درسته بیبی ... وقتی میخوای کام بشی باید بهم بگی ... که من مارکت کنم اون لحظه دردش خیلی کمتره ...
جین : اوهوم ... اهه ..
دست نام روی دیکش نشست که ناله ای که داشت از دهنش فرار میکرد و تو گلوش خفه کرد ...
جین : اهه .. نام .. درش بیار .. تنگه ..
نام : بیبی ببین هم برا خودت شلوارو تنگ خریدی هم برا من .. شلوار منم تنگه !
جین : پس دوتاشو در بیار !
نام : من چیزی جز چشم نمیتونم به بیبیم بگم ..
جین : اره جان عمت ..
جین اروم گفت ولی نام شنید
نام : شنیدم بیبی ..
جین : باشه باشه فقط این لعنتی رو در بیاررر
نام شلوار خودشو همراه با شلوار جین در آورد و به گوشه ای پرت کرد ..لوب و کاندومو از کشو در آورد و قسمتی از لوبو با نوک انگشتاش گرفت و روی حفره جین مالید مقدار دیگه ای رو هم گرفت و رو انگشت خودش بخش کرد و وارد جین کرد
جین : امممم ...
نام : هوش بیبی .. برا این اینجوری ناله میکنی برا اون کلتی که میگفتی چه میکنی بیبی ..
گفت و انگشتاشو داخل جین حرکت داد تا برای دیکش جا باز کنه ...
.
همینطور به حفره جین که دور انگشت باز و بسته میشد نگاه میکرد و ادامه میداد
جین : بسهههه!
نام : خب بیبی به حرف بیا دیگه ...
بلند شد و زیر پای جین قرار گرفت و یکسره واردش شد
جین : و-وحشی ...
نام : مرسی بیبی منم دوست دارم ...
جین : یسره با ضرب رفتی توووم ... دردم گرفت ...
نام : زره زره میرفتم دردناک تر بود ...
خم شد و نوک دیک قرمز شده جینو بوسید و صدای ناله جینو بلند کرد و شروع کرد ضربه زدن داخل اون برف زیرش ...
.
بعد چند مین ضربه زدن جین به حرف اومد ...
جین : نا-نام .. داره .. میاد ..
نام : مارکت کنم بیبی ؟ مطمئنی ؟
جین : ارهههههه بدوووو
نام سرشو تو کردن جین فرو کرد و لیسی به شاهرگش زد و بعد دندوناشو وارد شاهرگ پسر کرد .. که صدای جیغ جین بلند شد ...
جین : ایییییی ...
پسر به پهنای صورتش اشک میریخت .. نام برای اینکه آرومش کنه تنها کاری که میتونست بکنه .. نرم حرکت دادن دستش رو لگن و پهلو های جین بود ... اروم دندونا شو کشید بیرون و لیسی به شاهکارش زد .. بعد یک مین وقتی دید مارک داره پررنگ تر میشه جینو بغل کردم و با خوشحالی زیر گوشش زمزمه کرد
نام : مال من شدی تولصگ ...
جین هم گریه میکرد از درد و هم خوشحال بود ...وسط گریه های سرشو به شونه نام تکیه داد و اروم رو عضلات بزرگشو بوسید
نام : بیبی بخواب .. تا میتونی بخواب وقتی مارک روت اثر بذاره تلاس شدید و درد خوابم برات سخت میکنه ..
جین : نامی چرا میترسونیم ؟؟
نام : تا وقتی من هستم از هیچی نترس .. میخوام حقیقتو بهت بگم که صبح بیدار نشی بری مطب .. تازه امگاها بعد مارک شدن هیت میشن ... گفتم بدونی
جین : اوهوم .. حالا میای بخوابیم؟
نام : اره اره مال من :)
جین ریز خندید و بعد گذاشت بوس ریزی رو کردن نام خودشو تو بغل پسر جمع کرد ...
جین : نامی ..
نامجون : جان نام ..
جین : کی میتونم رایحتو حس کنم ؟؟؟؟
نامجون : احتمالا صبح بیبی ..
جین : من رایحه دارم ؟؟
نام : اره ..
جین : مال من کی معلوم میشه ؟؟
نام : هروقت هیت شی ..
جین : پس بدو رات شو ..
نام سرشو آورد پایینو به جین متعجب نگاه کرد
نامجون : چی ؟
جین : رات شو منم هیت شم ..
نام زد زیر خنده .. بی وقفه میخندید
جین : ااا نخندددد
نام : بیبی.. برا-برا اولین بار خودت باید هیت شی .. من نمیتونم ..
جین : اهه اهههههه
نام : بخواب بیبی تا قاطی نکردی .. بخواب ...
جین : من .. میخوام .. رایحه میخوام .. دلم.. میخواد ..
همینجور که غر میزد خوابش برد و نام ریز خندید و پتو رو سرشون کشید و خودشم جینو بغل کرد و خوابید .....
.
.
یونگی : جیم .. جیمین ..
همینطور که جیمینو صدا میکرد برگشت ولی جیمینو پیدا نکرد ..
یونگی : شکلات .. شکلاتم ..
هوسوک : هوووم ..
یونگ : جیم کجا رفت ...
هوسوک : کا-کافه
یونگ : بیبی بلند شو من و توام بریم سرکار ..
هوسوک : نمیخوام خستم ..
یونگ : بلند شو بیبی .. بدو ..
هوسوک : چی میدی اگه بلند شمممم
یونگ : باج بگیر شدی!
هوسوک : ...
یونگ : چی میخوای ؟
هوسوک بلند شد نشست و مستقیم به باکسر یونگی خیره شد ..یونگی با اینکه فهمیده بود ولی اذیت کردن هوسوک بنظر جالب اومد براش ..
یونگ : باکسر ؟ باکسر نو تو کشور هس بردار ..
هوسوک : تو میدونی من چی میخوام ..-_-
یونگ : نمیدونم بیبی .. باید بگی چی میخوای تا من بفهمم ..
هوسوک : اینطور نمیشه ...!
تا یونگی رفت بگه "چطور؟" هوسوک پرید و رو پای پسر بزرگتر نشست و خودشو رو یکی از رونای پسر مالوند .. یونگی که فهمیده بود دیگه بسه هرچی پسرو پیچوند گفت
یونگ : اووو تازه فهمیدم بیبی چی میخوای ... هرچی فکر میکنم اسمشو یادم نمیاد .. تو یادت میاد ؟؟
هوسوک : اوهوم اوهوم ..
دستشو رو دیگ یون گذاشت و دورانی حرکت داد ..
هوسوک : اسمش یونگی کوچولوئه ... دیک ددی ...
یونگ : بیبی ...
حرکت دستای هوسوک رو دیکش چشماشو خمار کرده بود
هوسوک : جان بیبی ..
و لیسی از روی باکسر به دیک یون زد که باعث شدم یونگی دستشو رو سر هوسوک بزاره و نوازشش کنه ... هوسوک بین پاهای یونگی دراز کشید و از روی باکسر دیک یونو لیس میزد
یون : مگه گربه ای توله ؟
هوسوک : شاید ... نمیشه گربه ددی باشم ؟
یونگی : میشه بیبی .. چرا نشه ..
هوسوک : ولی این گربه بیشتر میخواد ...
یونگ : این گربه چی میخواد ؟
هوسوک : دیک ددی رو داخل خودش ...
یونگ : خیلی بی پروا شدی بیبی ...
هوسوکو برگردوند رو تخت و خودش به سمت پاتختی ( ازین کشو هایی که کنار تخته ) خم شد و کاندوم و لوبو از توش در آورد ..
یونگ : برگرد ..
هوسوک بلافاصله کاری که یونگی گفت انجام داد و روی تخت برگشت ... یونگی با کسر پسر رو در آورد و گفت
یونگی : کمرتو بده بالا
هوسوک کمرشو داد بالا و یونگی پتو رول شده رو زیر بوتش گذاشت و انگشتاشو آغشته به لوب کرد و به حفره هوسوک کشید .. دوباره مقداری از لوب رو رو انگشتش ریخت و اروم انگشت وسطشو وارد هوسوک کرد ..
هوسوک : اهه ... ول کن این کارارووو .. من اونو میخوااام ...
یونگی : اول اینکه اون اسم داره .. دیک ددی .. دوم اینکه ... دردت میادا
هوسوک : نمیاااااد
یونگی : خودت خواستی
و یکهو کامل وارد پسر کوچکتر شد...
هوسوک : ایییی .. این چه کاری بوووود ...
یونگ : خودت گفتی ...
هوسوک : اوفففف ...
یونگی اروم سرشو تو گردن پسر برد و شروع کرد ضربه زد___________________________
های گایز 👋🏻
خیلی زایست اسم پیدا نکردم ؟؟؟
ببخشید .. فیلترشکن بالا نمیومد .. نمیتونستم اپ کنم :)
بای گایز 👋🏻
![](https://img.wattpad.com/cover/319438766-288-k554381.jpg)
ESTÁS LEYENDO
𝓣𝓻𝓸𝓾𝓫𝓵𝓮𝓼𝓸𝓶𝓮 𝓭𝓸𝓵𝓵 ༯ | عروسک دردسرساز
Fanfic(کامل شده) فکر کنم از همه بیشتر باید ممنون برادرزادمو تولدش باشم ورود اون عروسک کوچولو به زندگیم روح بخشید بهم ____________________________ A part of story : کوک : اولش فکر کردم بابا شدم الانم بابا هستم منتها ددیم الان و فقط خدا...