2

256 56 26
                                    

با زنگ گوشیش به خودش توی آینه نگاه کرد شلوار کارگو سفید و نیم تنه ای صورتی.  پاستیلی رنگ
کت کوتاه و آور سایز سفیدش پوشید بود  در آخر دستمال گردنی روی گردنش بسته بود که زخمش معلوم نباش کلاهش روی سرش گذاشت تماس وصل کرد

+خودت به خونم برسون

بدون حرفی گوشی قط کرد بی حال گوشی توی جیبش انداخت مثل همیشه خودش از پنجره آویزون کرد پاشو لبه پنجره بعدی گذاشت و باز هم پنجره‌ی بعدی خودش پایین انداخت از پایین به اون ارتفاع بلندی که همیشه ازش فرار میکرد یواشکی از خونه بیرون میزد نگاه کرد از این فاصله هم میترسید وقتی نگاهش میکرد ولی نمی دونست چرا این ریسک میپذیرفت باز هم برای فرار کردن همون کار می‌کرد یواش خودش به پارکینگ رسوند پورشه سفیدش از دور بهش چشمک میزد کلاهش بیشتر پایین کشید سوار ماشین شد  سریع از پارکینگ بیرون زد با خنده مزخرف و رقت باری به نگهبان هایی که خشک شده از سرعت  ماشین با ترس داشتن به جنی نگاه میکردن نگاه کرد

-احمقا همیشه خیلی زود گول میخورن

اینو وقتی گفت که بیرون از عمارت بود پنج دقیقه قبلش وانمود می‌کرد که به پارکینگ اومد تا فقط نگاهی به ماشینش بندازه

.........
از ماشین پیاده شد وارد اون فضای باز زیبا شد بدون حرفی سمت در زیر زمین اون خونه باشکوه رفت با دیدن  لیسا و نامی که روی مبل چرم نشستن به مانیتور خیره شدن نگاه کرد

+خبرا دیدی

با شنیدن صدای لیسا میدونست منظورش چیه بهش نگاهی انداخت
-به لطف همیشگی بابام صد در صد
+بی خیال دخترا به حرفام گوش بدید
کنار لیسا نشست به مانیتور خیره شد

عکس پسری با موهای فر ماسکی که روی صورتش بود نشون میداد اون چشما اصلا بهش حس خوبی نمیده و فقط می‌تونست بگه ازشون می‌ترسه پسری که لباس مشکی پوشیده بود داشت دقیقا به دوربین نگاه میکرد متوجه شد بود دارن ازش عکس میگیرن

با قیافه سوالی به نامجون‌نگاه کرد

+گفتم بهم اعتماد کنید
لیسا نگاهش کرد بهش گفت
+د بنال دیگ چی شده

+ویکتور پسر حومه نشینی که توی رینگ های غیر قانونی توی پایین شهر مبارزه میکن

+میخای بگی که این همون وی معروف ؟
به حرف لیسا گوش داد ولی مستقیم به مانیتور خیره بود

،+لعنتی این که متوجه شد ازش دارین عکس میگیرن

لیسا باز گفت با تاسف به نامجون‌نگاه کرد

+دیروز از یونگی‌ خاستم کارارو خوب پیش ببره

-ولی یونگی همیشه بدون نقص کارارو انجام میده
+خب بچه ها این پسر یه خبره که انقد باهوش متوجه دوربین های مخفی یونگی روی خودش شده  این اصلا خوب نیست

𝙍𝙄𝙉𝙂🥊Where stories live. Discover now