سریع ماشین روشن کرد گلوی خشک شدش سعی کرد کمی تر کنه با سرعت باور نکردنی خودش بیرون از خونه انداخت بدون مقصد توی جاده روند بلاخره خودش توی یه مکان خلوت دید حتی اگرم میخواست نمیتونست رانندگی کنه ولی خشمی که حالا فوران کرد اونو به سمت اون زیر زمینی کشوند هوا روبه روشن شدن بود با آهی که کشید سرش به فرمون تکیه داد نمیدونست چطوری خوابش برده
.....
+بهت که گفتم دیگ نباید مبارزه کنی-این آخریش بهت قول میدم
تهیونگ روبه جونگکوک گفت ساک روی شونش گذاشت از اتاق بیرون زد وسط راه جیمین با چیپسی که توی دستش بود داشت ازش میخورد بهش نگاه کرد
+کجا؟
-میرم مبارزه+چییی؟
با دادی که جیمین زد همه بهش نگاه کردن ولی بدون توجه به بقیه
سمت دررفت+داداش قرار بود دیگ از این کار دست بکشی
-قول میدم سالم برگردم خونه سویا
این اسم از بچگی روی خواهرش گذاشته بود به نظر اون جیسو از سویا سخت تر بود و این. اسم بیشتر بهانه ای بود تا همیشه یادش بمونه که مادرشم دقیقا با همین اسم خواهرش صدا میکرداز عمارت بیرون زد کمتر از سی دقیقه به اون زیر زمینی رسید
.....
با صدای همهمه مردم از خواب بیدار شد کل دیشب توی اون ماشین خوشگلش خوابیده بود حالا تمام بدنش کرخت شده بود درد میکرد نفس عمیقی کشید به قیافه داغونش توی آینه نگاهی انداخت خون روی پیشونیش خشک شده بود حالش بیشتر از قبل از خودش بهم میزد ولی حتی نای اینکه اونو پاک کنه نداشتبه بیرون نگاه کرد جمعیتی دید که دارن سمت زیر زمین میرن به اطراف نگاهی انداخت بلاخره اون موتور آشنا دید پس درست حدس زد بود اون بازم امروز به اینجا اومد بود
نفس عمیقی کشید چند دقیقه ای دوباره روی فرمون افتاد به بیرون خیره شد منتظر بود که اون عوضی کلاش بیرون بیادیک ساعت یا شاید بیشتر منتظر بود بلاخره جمعیت کم کم داشتن با خوشحالی از زیر زمین بیرون میومدن تقریبا همه بیرون زد بودن که دیدش داشت از پله ها بالا میومد چشماش بست تا دوباره فریب اون چهره زیبا نخوره با بدبختی از ماشین پیاده شد ولی دل دردش نزاشت که بیشتر قدم برداره اون داشت سوار موتورش میشد این اصلا خوب نبود که بلاخره با صدای تحلیل رفته اسمش صدا زد
-تهیونگ
انگاری که این کارش جواب داد چون برگشت به جایی که بود خیره شد میتونست ببینه که با تعجب و یا شاید اضطراب داره بهش نگاه میکنه خم شد روی دلش حتی آلان خوب میتونست خون روی شکمش که لباس سفیدش به گند کشید بود ببینه بهش نزدیک شد سرش با بدبختی بلند کرد
+کی باهات اینکار کرده
خنده ای کرد
-الان واقعا میخوای بگی که نگرانمی؟
چشماش چرخوند با انزجاع نفرت سرش پایین انداخت شاید تنها کاری که میکرد این بود که خودش از دیدن اون چهره دریغ کنه چون نمیخواست باز فریب بخوره
+لعنتی میگم کی این بلا سرت آورد
با دادی که باز تهیونگ زد نفس عمیقی کشید سرش بالا آورد بهش خیره شد
YOU ARE READING
𝙍𝙄𝙉𝙂🥊
Fanfictionریــنگ🥊⬳ -به مبارزه خوش اومدیʚ وسط هیاهو سرو صدا های ادمای کلاش وقتی وسط رینگ وایساد بود داشت باهاش بازی میکرد ᜊ ➥taehyung x jennie Lisa x jk Rose x jimin Jin x jiso Namjon Suga Jhoop بـه قـلـم آونـدیـنا𖠗