7

205 30 2
                                    

با سرو صدای از پایین از روی تخت بلند شد خبری از لیسا نبود به لباسهای خودش نگاهی انداخت هنوز وقت نکرد بود اونارو عوض کنه سمت سرویس رفت وقتی بیرون اومد با دیدن جعبه ای سمتش رفت

+دیشب واس دوتامون سفارش دادم بپوش بیا پایین    / لیسا/

لبخندی روی لبش شکل گرفت اون بهترین دوست دنیا و داشت لباساش سریع عوض کرد به خودش توی آینه نگاه کرد لباسی جذب که توی تنش خوب نشسته بود همراه با شلوار بگ‌ اون عاشق این استایالا بود لیسا خوب اونو می‌شناخت بدون حرفی پایین رفت این اولین باری بود که اینطور همچین جمعی میدید همه دور میز نشسته بودن می‌خندیدن انگاری که سالهاست همو میشناسن آنقدر غرق حرف زدن بودن که حتی متوجهش نشدن  تنها صندلی خالی کنار تهیونگ کشید جمع با دیدنش با خوشرویی بهش صبح بخیر گفتن اینجا چه خبر بود ؟این حس خوبی که الان از این اتفاق می‌گرفت اسمش چی بود ؟سعی کرد بهش فکر نکن و لبخند محوش از روی صورتش پاک کنه

دستش سمت تست برد مربای مورد علاقه توت فرنگیش روش مالید نگاه خیره تهیونگ انقد رو مخش بود که میخواست دستاشو ببره خفش کنه بگه چته ولی هیچ کاری نکرد خودش زد به بی خیالی

تهیونگ با خودش فکر میکرد چرا آرایش میکنن؟وقتی که آنقدر بدون آرایش قشنگن منظورش فقط جنی نبود بلکه لیسا و رزی بود به جنی نگاهی دیگ ای کرد بدون آرایش قیافش مظلوم کیوت بود ولی توی چشماش هنوزم میشد یه چیزی حس‌کرد ناراحتی؟انتقام؟یا تنفر؟

با شنیدن صدای جیمین بهش نگاه کرد
+گایز بسه دیگه در شکماتون ببندید که کلی کار داریم

با خنده گفت
از روی میز بلند شد نگاهش از جنی گرفت پشت سر جیمین به تبعیت از بقیه بلند شد سمت زیر زمین رفتن

جنی آخرین نفر وارد شد به جیمینی که اون‌وسط داشت می‌خندید مسخره بازی میکرد نگاهی کرد ناخودآگاه خندید سمت جای خالی کنار رزی‌ رفت لیسا هم جفتش نشست
خوب به حرفهای جیمین گوش داد

به عکسی که جیمین از شرکت نشون داد روی مانیتور خیره شد

جین حالا اون مسخره بازی کنار گذاشته بود خیلی زیرکانه شروع به حرف زدن کرد

+اول از همه جنی و تهیونگ وارد میشن جنی تو باید به همه کسای که میدونی نیاز بگی که تهیونگ دوست پسرت شما از پله های شرقی بالا می‌رید چون امنیت اونجا کمتر وارد دفتر مدیر عامل میشید

نگاه خیرش از روش برداشت به رزی نگاه کرد

+اون زهر ماری بده
با پرت شدن جسم فلزی و کوچیکی توی بغلش اونو سریع توی بغل جنی انداخت

+یه بیهشو کننده موقت شما فقط یه ساعت وقت دارین که اونو از شرکت بیرون بیارید اونو توی لیوان چای یا هر چیزی اونجا بود بریز پنج دقیقه بعد اثر می‌کنه

𝙍𝙄𝙉𝙂🥊Where stories live. Discover now