part 7

238 73 184
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

یک ماه بعد

یک ماه خیلی سریع سپری شد. سریع تر از چیزی که ژان انتظار داشت. اون هم با وجود ییبو و رفتارهای فوق العاده اش، برخورد بی نظیر و اهمیت خاصی که برای ژان قائل بود.

البته ژان هم آدم بی دست و پایی نبود و از طرف خودش برای این رابطه تلاش میکرد.

همین باعث میشد این رابطه دو طرفه، بیش از حالت عادی لذت بخش و پر انرژی باشه. به طوری که هردوشون ازش لذت میبردن و ژان خیلی جدی امیدوار بود این رابطه ادامه دار باشه.

با صدای زنگ گوشیش، به سختی از زیر پتو، دستش رو بیرون آورد و روی عسلی کشید تا موبایلشو پیدا کنه.

شب قبل تا دیر وقت مشغول کار کردن روی تابلوش بود و الان شدیدا خسته بود. بی توجه به اسم روی گوشی تماس رو جواب داد.

+ هوووممم

_ خرگوش تنبل هنوز خوابی؟ بیدارشو دیگه

+ ییبو؟

_ نه عمه خدا بیامرزمه...خب خودمم دیگه...پاشو....پاشو بیا لب پنجره

همونطور که غر میزد از تخت گرم و نرمش دل کند و لب پنجره رفت. پرده رو کنار زد ولی هیچی جز ماشین ییبو ندید.

+ بفرما اینم پرده کجایی پس؟

_ من تو ماشینم همونو کج کن برو سرویس کاراتو بکن بیا پایین

+ وااانگ یییبووو

صدای خنده ییبو تو گوشش پیچید.

_ زودباش یه ربع وقت داری، صبحونه هم نخور

+ خیلی خب

تماسو قطع کرد و بعد از انجام دادن کارهاش دقیقا سر ۱۵ دقیقه در ماشین ییبو رو باز کرد.

+ صبح بخیر

قیافه غرغروش باعث شد ییبو تک خنده ای بکنه. چونش رو گرفت و بعد از چرخوندن سرش سمت خودش لب هاشو بوسید.

_ صبح بخیر بانی غرغرو

+ بانی همون عمه خدا بیامرزته

_ پس قبول داری غرغرویی؟

+ کتک میخوای ییبو؟

_ نه نه بریم. بریم بهت صبحونه بدم

همونطور که راه میوفتاد، انگشت هاش رو توی انگشت های دست ژان قفل کرد.

+ حالا چ خبره صبح به این زودی؟

_ توی این یک ماه هیچ روزی رو کامل وقت نگذروندیم... میخوام تمام امروز مال ما دوتا باشه

+ همم ازش خوشم میاد

_ خوبه پس اول بریم صبحونه بخوریم

+ بریم من واقعا گرسنمه

Need For SpeedWhere stories live. Discover now