لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.دو هفته بعد ( یک ماه بعد از دستگیری پدر ژان)
بلاخره با همه اون شرایط سختی که داشت، موفق شده بود گالریش رو افتتاح کنه و همین باعث شد بلاخره بعد از یک ماه لبخندی روی لب هاش بشینه. با گذاشته شدن دستی روی شونه اش لبخندش پر رنگ تر شد.
+ جک
جک: خیلی خیلی تبریک میگم جناب شیائو بابت برگزاری نمایشگاهتون...آیا افتخار این رو دارم که در دیدن نقاشی ها من رو همراهی کنید؟
ژان نگاهش رو به طرفش چرخوند و نگاهی به هیکل بی نقصش توی اون کت و شلوار مشکی که به خوبی روی تنش نشسته بود، انداخت.
باید اعتراف میکرد از بین هرسه تاشون جکسون ورزیده ترین و جذاب ترین بدن رو داره. عضلات برجسته بدنش با تتوهای روش، اگه رفیقش نبود حتما باهاش قرار میذاشت.
جکسون که متوجه نگاه ژان روی خودش شده بود، با شیطنت پوزخندی زد و لب هاش رو به گوشش نزدیک کرد.
جک: هنوزم دیر نشده بیبی من میتونم واسه تو یه ددی هات باشم
ژان با خنده ضربه ای آروم توی شکمش زد و گفت:
+ تو یک فاکینگ استریت خالصی جک وگرنه خودم باهات میومدم سر قرار نیازی به پیشنهاد تو نبود
جک: اعتراف کن چشمتو گرفتم
+ گرفتی بودی که الان رفیقیم
جکسون با حرکات دراماتیکی دست هاش رو روی تن خودش گذاشت و کمی عقب رفت.
جک: لعنتی از همون اول روم نظر داشتی، میدونستم. پسره هیز خجالت نمیکشی؟ باید باهات قطع رابطه کنم من پیشت امنیت جانی ندارم
ژان همونطور که به کول بازی های جکسون میخندید، جلو رفت و دستش رو روی دهنش گذاشت تا بیشتر از این آبروشون رو نبرده.
+ هیسسس من غلط کردم تو اصلا همچین مالی هم نیستی
جکسون دست ژان رو از روی دهنش برداشت و قیافشو براش چپ کرد.
جک: هه لیاقت نداری بدبخت
+ اصلا هرچی تو میگی باشه؟
جک: خیلی خب باشه
+ خب بخیر گذشت....راستی لی گه کجاست؟
جک: یه تحویل پروژه داشت ولی گفت خودش رو میرسونه
+ باشه
جک: حالا میای بریم نقاشیاتو ببینیم؟
+ هیسس میخوای همه بفهمن؟ اگه دهنتو میبندی آره
جکسون با حرکتی نمایشی زیپ دهنش رو کشید و کنار ژان قدم برداشت. با اینکه تقریبا بیشتر نقاشی هارو دیده بود ولی هنوزم از دیدنشون ذوق زده میشد.
YOU ARE READING
Need For Speed
Fanfictionبیاید اینجا امروز میخوام براتون یک داستان تعریف کنم. داستان پسری که جنون داشت، جنون سرعت. پسری که لقبش گاو وحشی بود و البته باید بگم کاملا متضاد با ظاهر معصوم و دوست داشتنیش. و همه چی از همین جنون سرعت و یک مسابقه خیابونی شروع شد. روز های آپ: شنبه و...