لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.با همون قدم های لرزون جلو رفت و کنار ژان روی زمین نشست. صورت قرمز و خیس از عرقش، لب های نسبت بی رنگ و بدن داغش نگرانیش رو به بالاترین حد خودش میرسوند.
سریع دستش رو زیر گردنش برد و بدنش رو بالا کشید. چند ضربه به صورتش زد و صداش زد.
جک: ژان....ژان....چه بلایی سرت اومده؟ ژان چشماتو باز کن
همون لحظه صدای قدم هایی و بعد صدای نگران لی که به خاطر دیر کردن جکسون، خودش اومده بود توی گوشش پیچید.
لی: جک...ژان...کجایید؟
جک: بیا اینجا گه....بیا ژان از حال رفته
لی سریعاً خودش رو به جکسون و ژان رسوند و مقابل جکسون روی زمین نشست. دستش رو روی پیشونی ژان گذاشت و نگاه نگرانش رو به جکسون دوخت.
لی: داره توی تب میسوزه
جک: بذارش رو کولم گه باید ببریمش بیمارستان
لی سری تکون داد و جسم بیجون ژان رو روی کول جکسون گذاشت. خودشم هم جلوتر رفت و بعد از باز کردن در خودش هم سوار شد. جکسون با کمک لی ژان رو روی صندلی عقب گذاشت و لی سرش رو روی پای خودش گذاشت.
جکسون اومد سوار بشه ولی چشمش به در باز آموزشگاه خورد. نیم نگاهی به ژان انداخت و دوباره به طرف اموزشگاه دوید. در آموزشگاه رو قفل کرد، سریع سوار ماشین شد و راه افتاد.
هر چند دقیقه با نگرانی به عقب برمیگشت و به لی که با نگرانی مدام تب ژان رو چک میکرد نگاه میکرد.
جک: حالش چطوره؟
لی: تبش خیلی بالاس میترسم تشنج کنه
جکسون سرعتش رو بیشتر کرد تا قبل از اینکه حال ژان وخیم تر بشه به بیمارستان برسن. دم در بیمارستان توقف کردن و بعد از اینکه با کمک لی، دوباره ژان رو روی کولش گذاشت به طرف بیمارستان دوید.
پرستارها به محض دیدنشون، تختی رو آماده کردن و کمک کردن ژان رو روی تخت بذاره. دکتر بلافاصله بالاسرش اومد و همونطور که معاینه اش میکرد پرسید:
دکتر: چه اتفاقی افتاده؟
جک: من....من نمیدونم....وقتی رسیدم بیهوش شده بود و داشت توی تب میسوخت
دکتر بعد از چک کردن علائمش سری تکون داد و سریع به اتاقی منتقلش کردن. جکسون میخواست وارد اتاق بشه که، پرستارها مانعش شدن.
پرستار: فعلا باید بیرون بمونید آقا تا کار دکتر تموم بشه و شرایط ایشون پایدار بشه
جکسون چند قدمی عقب رفت و روی صندلی نشست. همون لحظه لی که رفته بود تا ماشین رو از جلوی بیمارستان به جای دیگه ای ببره هم رسید.
YOU ARE READING
Need For Speed
Fanfictionبیاید اینجا امروز میخوام براتون یک داستان تعریف کنم. داستان پسری که جنون داشت، جنون سرعت. پسری که لقبش گاو وحشی بود و البته باید بگم کاملا متضاد با ظاهر معصوم و دوست داشتنیش. و همه چی از همین جنون سرعت و یک مسابقه خیابونی شروع شد. روز های آپ: شنبه و...