لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها._ قصد من اصلا رابطه نبود....ولی وقتی وارد رابطه شدیم....فقط سه روز وقت برد تا همه چی رو فراموش کنم و بفهمم از همون اول واقعا عاشقت شده بودم. علت برگشتنم، برناممون برای پیدا کردن مدرک بیشتر، لو دادن پدرت و هرچیز دیگه ای. همه اش رو فراموش کرده بودم، به طوری که پدرمم هیچ اشاره ای راجب این بهم نمیکرد چون متوجه شده بود. من توی پیدا کردن مدارک عملا هیچ نقشی نداشتم ژان. توی تمام اون یک ماه هیچ بازی ای وجود نداشت، خودتم میدونی که همینطور بود
+ پس چرا اون روز این کارو کردی؟....چرا بهم همه چی رو نگفتی؟؟ من نمیخواستم مانع دستگیری پدرم بشم....زخم کاری که تو باهام کردی بدتر از دستگیری پدرم بود....حداقل بهم میگفتی....
_ اون پدرت بود ژان....نمیتونستم اعتماد کنم که مانع نشی....
+ تو اعتمادم، احساسم، غرورم....تو همه رو شکستی....میدونی چه حسی داشتم وقتی وکیل بهم گفت دستگیری پدرم کار شماست؟ میدونی چه حسی داشتم وقتی گفت پدرم من رو برگردونده تا مانع این اتفاق بشم و من انقدر درگیر تو شده بودم که هیچ کاری نتونستم بکنم؟
_ من تنها یک کار در حقت کردم ژان....اون روز اجازه ندادم موبایلت رو جواب بدی....ولی قسم میخورم حتی تمام لحظه های اون روزم غرق تو بودم...غرق عشق و احساسم بهت....انقدر که تا زمانی که پدرم زنگ زد و گفت همه چی تموم شده، فراموش کرده بودم چه اتفاقی قراره بیوفته ولی....بعدش...نمیدونم انگار همه چی توی یک هاله عجیب فرو رفت. با این وجود خیلی طول نکشید که بفهمم چه اتفاقی دقیقا افتاده و چطوری تورو از دست دادم
+ تو طناب اعتماد بینمون رو پاره کردی ییبو.....چطور ازم میخوای دوباره بهت اعتماد کنم؟
_ ژان من بهت خیانت نکردم.....من واقعا بهت خیانت نکردم.....ازت سو استفاده نکردم....حتی اگه منم نبودم....پدرم بازم همین کار رومیکرد...کارهای پدرت رو لو میداد
+ من مشکلی با این ندارم ییبو....پدرم اشتباهی کرده بود و باید تاوان پس میداد.....
_ من متاسفم ژان...حاضرم تمام عمرم بابت کاری که کردم ازت عذرخواهی کنم....تمام عمرم برات جبران میکنم....طناب پاره شده اعتمادت رو گره بزنم....قسم میخورم فقط کافیه بهم فرصت بدی
ژان بلاخره بعد از تمام این مدت که سعی میکرد به چشم های ییبو نگاه نکنه، نگاهش رو به چشم هاش دوخت. ژان می دونست تمام حرف های ییبو صادقانه اس، نه فقط از لحن صداش، بلکه از چشم هاش میتونست این رو بخونه.
+ بهم وقت بده
_ برای چی؟
+ برا اینکه فکر کنم و ببینم اصلا میتونم و میخوام که بهت فرصت بدم یا نه
YOU ARE READING
Need For Speed
Fanfictionبیاید اینجا امروز میخوام براتون یک داستان تعریف کنم. داستان پسری که جنون داشت، جنون سرعت. پسری که لقبش گاو وحشی بود و البته باید بگم کاملا متضاد با ظاهر معصوم و دوست داشتنیش. و همه چی از همین جنون سرعت و یک مسابقه خیابونی شروع شد. روز های آپ: شنبه و...