لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.*************
با خستگی و سردرد ناشی از گریه های شب قبلش، از خواب بیدار شد. دوشی گرفت تا کمی سرحال بیاد و بعد از خوردن قهوه صبح گاهیش برای اینکه بتونه تا شب دووم بیاره، از خونه بیرون زد.
اول به تماس پر از نگرانی لی جواب داد و برای اینکه خیالش رو راحت کنه، ازش خواست شام امشب رو باهم توی خونه اش بخورن و خب لی هم بدون ذره ای تردید قبول کرد. هرچی بیشتر کنار ژان بود، بیشتر خیالش راحت بود.
بعد از اون، خودش با جکسون تماس گرفت چون بیخبر بودن ازش دقیقا به این معنی بود که دوست دراما کویینش قهر کرده.
جک؛ به چه حقی به من زنگ زدی هان؟ اونم بعد از اینکه دیشب انقدر بد با من حرف زدی؟ اصلا چطور دلت اومد اونطوری با من حرف بزنی؟
ژان بی صدا به لحن جکسون که اصلا شبیه یک آدم عصبانی نبود، خندید.
+ من رو ببخش عشقم....
جک: نمیشه نمیبخشم
+ جکسون.....گه گه مهربونم....دلت میاد؟
جک: اگه فکر کردی با گه گه گفتن بهم خر میشم.......تف تو صورتت درست فکر کردی خر شدم
ژان این دفعه نتونست مقاومت کنه و با صدی بلندی خندید.
جک: خوبه دلقک آقا هم شدیم...کارتو بگو حالا
ژان همونطور که سعی میکرد خندش رو کنترل کنه، جوابش رو داد.
+ شام...امشب...خونه من
جک: فهمیدم
فقط همین رو گفت و بدون اینکه به ژان مهلت حرف زدن بده، تماس رو قطع کرد. سری تکون داد و خنده اش به لبخندی تبدیل شد. میدونست با تمام این رفتارها جکسون هم به اندازه لی نگرانشه و فقط نحوه ابراز نگرانیش متفاوته.
مشغول رانندگی به طرف گالریش بود که با شنیدن صدای زنگ موبایلش و اسم وکیل هونگ روی صفحه، اخم نگرانی روی صورتش نقش بست و تماس رو جواب داد.
+ سلام وکیل هونگ
× سلام شیائو جوان....مزاحم که نشدم
+ نه اصلا....اتفاقی افتاده؟
× اتفاقی که نه ولی میخواستم راجب موضوعی باهاتون صحبت کنم وقت دارید؟
+ اره حتما....کِی؟ همین الان؟
× اگه الان بتونید بیاید دفتر من که عالیه...اگه نه یک زمان دیگه ای ولی حتما توی امروز
+ نه مشکلی نیست من الان میام دفترتون
× پس منتظرم.....فعلا
تماس رو قطع کرد و با افکاری که حالا کاملا آشفته و بهم ریخته شده بودن، به طرف دفتر وکیل تغییر مسیر داد. همزمان با مدیر برنامه هاش تماس گرفت.
YOU ARE READING
Need For Speed
Fanfictionبیاید اینجا امروز میخوام براتون یک داستان تعریف کنم. داستان پسری که جنون داشت، جنون سرعت. پسری که لقبش گاو وحشی بود و البته باید بگم کاملا متضاد با ظاهر معصوم و دوست داشتنیش. و همه چی از همین جنون سرعت و یک مسابقه خیابونی شروع شد. روز های آپ: شنبه و...