part 4

1.3K 63 0
                                    

-جی، جیمین
-چیه پسر؟ خیلی خوشگلن نه؟ به نظرم اون مو فرفریه آشناس
-هی پسر این یارو فرفریه همون پسره تو باره دیگ
-کدوم؟
-همونی که خوردیم بهش و تو آبرو ریزی کردی، وای اگ لومون بده پوستمون کندس، تازه بقیه میگفتن آدم خطرناکیه
-شت....
تهیونگ همینجوری داشت سلام میکرد که با جونگکوک چشم تو چشم شد.کمی بعد شروع کرد به حرف زدن
-خوب... بچه ها خیلی خوشبختم از دیدنتون اسم من کیم تهیونگ هست و من هم همین رشته ای که شما دارین میخونین رو خوندم یعنی معماری و خوب در حال حاضر نقشه های زیادی طراحی کردم و ساختم.
-سلام بچه ها اسم من مین یونگیه میتونین شوگا صدام کنین و اینکه از دیدنتون خوشحالم
-خوب بچه ها اول از همه ما میخوایم تا هفته آینده همتون یه ماکت خونه بکشین و هفته بعد به ما تحویل بدین
-و ما دوتا از بهترین هاتون رو انتخاب میکنیم و هرکی برنده بشه قراره بیاد و در شرکت من و تهیونگ کار کنه.
همه دست زدن بجز جونگکوک، دلش نمیخاست تو این سن کار دشوار برای خودش بسازه ولی حتما باید ماکتش رو درست میکرد و تحویل میداد
+خوب بچه ها از میز اول یکی یکی بیاید اسم هاتون رو بنویسم
(نوبت جونگ کوک رسید)
-چطوری آجوشی
-ام... من که معذرت خواهی کردم
-میدونم  شوخی میکنم میتونی ته صدام کنی.
جونگکوک تو دلش گفت مگ من قراره چند بار دیگه ببینمت که ته صدات کنم، اصلا چرا انقدر زود پسر خاله میشه.
-بله چشم ،اس.. اسمم جئون جونگکوک هست
-باشه کوکی
-بله؟
-بعدی
با تعجب از اونجا رفت.
-اسم؟
-جئون جیمین هستم
-خوشبختم جیمین شی
-ممنون...
*****
-آپاااا ما اومدیم
-خوش اومدین پسرا
-مرسی آپا جین
-خوب چه خبر؟
-آپاااا امروز از یه شرکت ساختمان سازی دوتا پسر اومده بودن تقریبا بیست و یک بیست و دو ساله...
-خوب راجب چی حرف میزدن؟
-مثل اینکه شرکتشون خیلی معروفه... اومده بودن و گفتن که باید یه ماکت خونه ویلایی درست کنیم و تا هفته بعد اراعه بدیم و دو نفر رو قبول میکنن تا دست راستشون بشن.
-واو پسرا حتما شما دوتا باید قبول بشین
-وایی آپا ترخدا کی حصله داره
-وای کوک،دست راست بودن مدیر خیلی پولش زیاده
-از کجا میدونی آپا؟
-آیی، از کجا قراره بدونم جیم نامجون گفته دیگه
-اوکی، من میرم استراحت کنم و بعدش بشینم ماکت درست کنم
-هرموقع خاستی شروع کنی بگو منم بیام
-اوهوم
*****
-کوکککککککککککککککک
-آییی چته
-پاشو بچه مگه نگفتی باهم ماکت درست کنیم؟
-نع
-کوککککک
-اه پاشدم
(چند دقیقه بعد)
-طرحی مد نظرت هس؟
-ام... میخام خونه رویاهامو بکشم و بسازم
-اوکی.. من میخوام یه چیز متفاوت بسازم... بچه ها هیچکدوم راجب مزرعه و خونه چوبی حرفی نزدن... من میخوام یه خونه تو مزرعه بسازم
-اوهوم خوب میشه
(یک هفته بعد)
(بچه ها امروز همه باید ماکت هاتون رو به آقای کیم و مین نشون بدین و امروز آقای کیم قراره حضور قیاب کنن.
+سلامی دوباره بچه ها خب همینجور که استادتون گفتن امروز قراره من حضور قیاب کنم...بریم؟
+مین جانگ؟
حاضر
-سوهیو؟
حاضر
-چانیول؟
حاضر
-بونگ سون؟
حاضر
-جیمین؟
حاضر
-ته مو؟
حاضر
-مین هو؟
حاضر
-بورا؟
حاضر
-جونگکوک؟
(ده ثانیه بعد)
جونگکوک از در ورودی وارد شد
-من اینجام... حاضر
-اوکی... خب بچه ها تا مسابقه چهل و پنج دقیقه مونده میخوایم یه بازی کنیم،هر سری شما یه سوال از من میپرسین و بعدش من از شما، و هیونگ میتونین صدام کنین فقط کسایی که بهشون گفتم میتونن منو ته صدا بزنن!
همه به هم نگاه کردن میخاستن بدونن کیا قراره ته صداش بزنن
-منم میتونین شوگا صدا بزنین
-خب سوال اول، بونگ سون رنگ مورد علاقت چیه؟
مشکی هیونگ
-اوه خوبه حالا تو بپرس
هیونگ عشق رو تو چی خلاصه میکنی؟
-من عشق رو نمیتونم توصیف کنم چون تاحالا عاشق نشدم بون سون.
-بون سونا، آشپزی یا طراحی؟
قطعا آشپزی شوگا
چند نفر پرسیدن...
چطور هنوز هیچکس هیونگ رو ته صدا نکرده بود؟همه چشماشون رو جیمین و جونگکوک بود که ببینن اونا تهیونگ رو چی صدا میزنن.
- جیمین نوبت توعه، مهم ترین سرگرمیت چیه؟
جونگکوک خندش گرفته بود ولی نمیتونست بخنده و لحضه شماری میکرد که جیمین بگه بار رفتن و لاس زدن و رد شدن توسط دخترا.
-بزرگترین سرگرمیم وقتی تو خلوت خودمم شعر و موسیقی نوشتنه و چیزی رو مینویسم که به زندگیه واقعیم و چیزی که اون لحضه تو دلمه شباهت داشته باشه شوگا
یونگی هنوز از حرفش محو بود و تو چشمای جیمین خیره بود، چطور انقدر به خودش شباهت داشت؟
و جونگکوک چطور تاحالا نمیدونست که جیمین شعر مینویسه؟
-بهترین اختراع بشر چیه به نظرت شوگا؟
-اختراع ساز های موسیقی
-خب جیمین بزرگترین کسی که بهش اعتماد داری کیه؟
بدون صبر گفت:
-جئون جونگکوک هیونگ
جونگکوک لبخند و زدی سرش رو پایین انداخت
-هیونگ چند سالته؟
-من ۲۲ سالمه                                     
-واو اصلا بهت نمیخوره هیونگ
-و می مونه آقای جونگ کوک،جونگکوک دوست داری سه سال بعد کجا باشی؟و اون شخصی که پیشته چه جنسیتی داره؟
جونگکوک کمی فکر کرد و گفت:
-دوست دارم پیش عشقتم در حالی که داریم اتاق بچمون رو آماده میکنیم باشم, جنسیت هم فرقی نمیکنه و من هم نمیدونم عاشق چه آدمی میشم و چه جنسیتی داره.
-یعنی بایکسشوالی؟
-آره
قبل از اینکه شوگا سوالش رو بپرسه مین هو گفت
-هی کوک اگر میدونستم بایکسشوالی شروع میکردم به زدن مخت جذاب
جونگکوک نیشخندی زد و جواب داد
-هنوزم سینگلم،میتونی تلاشت رو بکنی
-خب جونگکوک،اگر غول چراغ جادو داشتی چه آرزو هایی میکردی؟
-آرزو میکردم بتونم خوب درس بخونم و بهترین زندگی رو برای خودم و خانوادم بسازم
-میدونی این فقط یه رویا نیست و میتونه به واقعیت تبدیل شه؟
-اره ولی خوب، نمیدونم.شوگا تاحالا عاشق شدی؟
-نه
-چه زمان هایی از چیزی که نشون میدی دور میشی و  به خود واقعیت برمیگردی ته؟
همه تعجب کرده بودن چون یادشون رفته بود بعضیا باید تهیونگ رو ته صدا کنن و جونگکوک الان تنها کسی بود که ته صداش کرده بود. و تهیونگ انگار دوست داشت دوباره کوتاه شده اسمش رو از اون بچه بشنوه.
-خوب؟
-زمان هایی که مست میکنم و زمان هایی که پیش کسی که دوستش دارم و بهش اعتماد دارم هستم.
-خوب بچه ها بریم ماکت هارو ببینیم
(نیم ساعت بعد)
-خوب بچه ها بیشترتون طرح هاتون مثل هم بود و یه خونه ویلایی ساده بود اما سه چهار نفرتون فرق داشت و.. اسم کسایی که میخونم رو برین بیرون بچه ها و از دیدنتون خوشحال شدم
خوب....
-سوهیو، چانیول، می هی، مین یونگ و بونگ سون بچه ها از دیتون خوشحال شدم همین وقت کوتاهی که باهم گذروندیم خیلی خوش گذشت و اینکه اصلا ناراحت نباشین هوم؟میتونین برین،و جیمین، مینهو، بورا و جونگکوک شماها قراره تا یک ساعت دیگه طرح آماده کنین که حاوی شرکت باشه و بدین من و شوگا تصمیم نهایی رو بگیریم.
-جیمین و جونگکوک باهم یه تیمن و بورا و مینهو هم یه تیم
-خوب بچه ها تو نیمکت های جدا میشینین
جونگکوک بیشتر زمانی که داشت طرحش رو نقاشی میکرد نگاه سنگینی رو روی خودش حس میکرد و بلخره صبرش تموم شد و سرش رو بالا آورد و با چهره‌ی محو رو نقاشی تهیونگ برخورد کرد
-واقعا اینو از خودت کشیدی؟
-آره....خوب...خیلی بد شده؟
تهیونگ راهش رو به سمت صندلی شوگا برد و بدون هیچ جوابی اون مکان رو ترک کرد.

black candle🕯🖤Where stories live. Discover now