part 8

943 48 0
                                    

-واو
-خوشت اومد
-شبیه ماشین مافیا هاس
با این حرفش خنده ی تهیونگ از صورتش محو شد و نیشخندی زد
-خوب شاید واقعا مال مافیاهاس،هوم؟
-چی؟
'هیچی بچه بدو سوار شو
-یاا به من نگو بچه
-باشه بزرگ نمیخوای سوار شی؟خودم میرما
همینجور که بهش چشم قره میرفت سوار ماشین شد
(چهل دقیقه بعد)
-اون چیه؟
-چی چیه؟
-اونی که رو کاپوته
-آها... این...ویپه
-چی هست؟
-یه چیزی مثل پیپ های قدیمی ولی الکترونیکیه
ویپ رو از رو کاپوت برداشت و روشن کرد و کشید، و دودش رو حلقه حلقه داد بیرون
-میشه منم بکشم؟
-نه
-چرا؟
-چون مناسب سنت نیست
- هی من نوزده سالمه و از سن قانونی گذشتم
-میدونم ولی برای ریه هات مظره
-پس چرا تو میکشی؟
-میشه بیخیال بشی جونگکوک؟
-حداقل بگو از کجا خریدی
-نمیدونم
-مگه میشه؟اصلا نگو نخواستیم
-الان قهری؟
-نه
-باشه
پاش رو رو گاز فشرد و با تمام سرعت حرکت کرد،جونگکوک ترسیده گفت
-هی چته روانی
-به رییست نگو روانی
-تو هنوز رییسم نشدی
سرعتش رو کم تر کرد و گفت
-ولی چهار ساعت دیگه که میشم
-وای...فردا مصاحبس؟
-به همین زودی یادت رفت؟
-ساعت چنده؟
-ساعت؟پنج و نیمه
-تهیونگ باید برگردیم خونه...
-چرا؟
-چون فردا هم تو قراره بری شرکت هم من ساعت نه باید تو شرکت تو باشم برای مصاحبه و اگر کم خواب باشم یا زیر چشمام سیاه باشه نمیتونم مصاحبه کنم
-اوف...اوکی
راهش رو سمت خونه برد و دوباره با سرعت گاز داد
-جون هرکی دوست داری یکم آروم برووو
-نه من اینجوری میرونم
(رسیدن خونه جونگکوک)
-دیگه عمرا با تو سوار یه ماشین بشم
-ولی از فردا تو راننده ای
-چی
-فردا درموردش صحبت میکنیم شب بخیر
-من راننده تو نمیشم.... شب بخیر
(در حال رفتن به اتاق)
-انگار خودش رانندگی بلد نیست... ایش
در اتاق رو باز کرد و پالتوش و رو مبل گذاشت و رفت که بخوابه
(ساعت 7 صبح سر صبحانه)
-پس دارین میگین که
-این همه مدت این رو از ما مخفی کرده بودین؟
-ن.. نه آپا فقط وقت نشد بهتون بگیم
-به جین گفته بودین قراره کار کنین به من حتی اینو نگفته بودین... جین تو چرا بهم نگفتی؟
-عزیزم یادم رفت
-جناب کیم.... من ازتون معذرت میخوام... قبلش باید باهاتو صحبت میکردم
-نه مشکلی نیست پسرم،تقصیر خانواده خودمه که این چیز هارو ازم قایم میکنن
-نامجون هیونگ،جیمین و کوک به خاطر درس هاشون سرشون شلوغه مطمعنن یادشون رفته که بهتون بگن... مگه نه بچه ها؟
--آره آپا
-آپا ببخشید...
-خیل خوب...اشکال نداره پسرا،همینکه خواستین رو پای خودتون واستین کلی چیزه، از این به بعد با پولای من کاری ندارید
-اما آپا
-حقوقتون بیشتر از حقوق منه دیگه چی میخواین
-نه آپا بیشتر نیست...ولی باشه آپا
-بچه ها میخوایم با هم بریم؟
-آپا نامجون اجازه هست؟
-آره برین
-من میرم حاضر شم
-منم اومدم
*****
-تهیونگ هیونگ واقعا ماشینت باحاله
-نظر لطفته، قابلی نداره
-ممنون... نامجون آپا قول داده برای فارغ و تحصیلیم برام لامبورگینی بگیره
-عه؟چه خوب، برای جونگکوک چی میخواد بخره؟
-اهم
-جونگکوک موتور دوست داره، مخصوصا مشکی و مات، گفته برای اونم قراره موتور بگیره
-هوم
-یونگی هیونگ تو چی؟تو ماشین داری؟
-آره،یه لامبورگینی سرمه ای آخرین مدل
-اووو واقعا
-اوهوم
-جیمین میتونی با حقوق خودت برای خودت لامبورگینی بگیری
-نمیدونم.... شاید
-رسیدیم، پیاده شین
-وای کوک، اینجا از شرکت آپا بزرگتره
-آره آره دیدم
-جونگکوک همیشه انقدر ساکتی؟
-خوب...
-هیچوقت اینطوری نیست دو روزه اینطوری شده وگرنه بیست و چهار ساعته وراجی میکنه
-یاااا درست حرف بزن
-شایدم آقا با من قهره هوم؟
-اگر به خاطر موضوع تخت باشه مهم نی دو ساعت دیگه میبخشت
-جیم دوست دارم بدونم یک ساعت دیگه که این دوتا شدن مدیرت هم قراره اینطوری رفتار کنی؟
-یه ساعت وقت دارم هنو
-دیگه رسیدیم اول صحبت کنیم بعد جلسه به یکی میگم بهتون شرکت رو نشون بده
(اتاق تهیونگ)
-خوب بچه ها همونطور که اونروز گفتم کار شما به این گونه هس که همه کاره ی مایید،یعنی هر کاری که بتونین رو باید انجام بدین مثل رانندگی،آشپزی و..‌.
- و به هرکدومتون یک اتاق تو شرکت،یک ماشین یک دستبند مخصوص که فقط به دونفر وصل میشه مثلا منو جیمین دست بند رو میندازیم و با استفاده از اون با هم ارتباط برقرار میکنیم  و همینطور یک سنجاق سینه مخصوص تعلق میگیره
-که نشون میده چه کاری تو شرکت انجام میدین.تزعینات اتاق متعلق به خودتونه
-یه فرم به شماها داده میشه که مشخصات خوتون رو بنویسین
-و سه قانون اصلی که در هر شرایطی باید اونا رو رعایت کنید مهم نیست چی میشه اول،هرچی تو این شرکت اتفاق میوفته تو همین جا خاک میشه و دوم زمانی که روی دستبند هاتون علامت قرمز روشن شد حتما از ساختمون باید برید حتما و سوم هم...
جونکوک که با خودش میگه اینجا چه خراب شده ای هست با قانون سوم تصور به قتل رسوندن تهیونگ رو توی ذهنش تصور کرد
-قانون سوم به هیچ وجه داخل ساختمان مست نکنید.

black candle🕯🖤Where stories live. Discover now