(دست گل)
اولین ضربه رو وقتی خورد که اصلا فکر نمیکرد که بعد از اون حرفش به اصطلاح خانوادش بخوان بیان خاستگاریش برا اون مرتیکه چهل ساله
......
دست گرمی رو دور کمرش حس کرد
کمر باریکش زیادی برای داستای بزرگ همسرش کوچیک بود
بوسه ای به گردن خرس خابالوی توی بغلش زد
دستشو از زیر پیراهن سفیدش رد کرد که در با شطاب باز شد
جیمین با زیرشلواری که یه پاچش تا زانو و اون یکی انگشتای پاشو قایم کرده بود توی چاهار چوب در وایساده بود
موچی هنوز خوابش میومد پس بدونه اینکه از حرفای جین چیزی به اون دوتا بگه
بعد از علامت زدن هدفش با شتاب به سمت اون دوتا دوید و دقیقا خودش و جاداد تو بغل تهکوک پشتشو کرد به سمت کوک دستشو گرفت گذاشت رو پهلوش سرشم توی سینه ته مخفی کرد ..
بعد از لذت بردن از اون جای گرم گفت:
-چقدر دلتون برای اچا تنگ شده؟
+جوجه حتی نمیتونی تصورش کنی
ته بعد گفتن حرفش چیمی رو بیشتر به سینش فشار داد
جو اتاق آروم بود بغلاشون گرم پس کیه که به خواب روی بد نشون بده ؟
کوک توی خواب بیداری سر جیمین رو بوسید و بعد از درست کردن سر همسرش روی دستش پاشو روی هیونگ کوچولوش انداخت
اچا دقیقا خصوصیات رفتاریه جیمین رو داشت از شعور هیونگش ممنون بود که وقتی دوتاشون داشتن از دوری تک دخترشون دق میکردن مثل اچا باهاشون رفتاز میکرد با اینکه هرروز به اچا زنگ میزدن باز هیچی خودش نمیشد حس میکرد یچی اینجا اشتباهِ
ته هوومی کشید خودشون بیشتر به اون دوتا فشرد
قصد کرد که بخوابه ولی هنوز یک قدم هم به خواب نزدیک نشده بود که دمپایی جین توی دراور فرود اود
ته از صداش بیدار شد ولی جیمینی که از دیشب بیدار بود الان چشم روهم گذاشته بود پلکم نزد
-مگه به شما دوتا کره خر نمیگم بیدارشید
بعد از قورت دادن بزاق دهانش که داشت خفش میکرد ادامه داد
-جیمیننننن
ته فوری دوتا دستاشو رو سر پسرش گذاشت
+هیسسس هیونگ دیشب داشت رو اهنگ ش کار میکرد نتونست بخوابه
-میگم هیونگ؟
+خرگوشا از کی سوال میپرسن؟
پوکرفیس به هیونگ سی ویک سالش نگاه کرد
+جین تخممرغ سوخت!
هوپ با جیغ داد نما سوختن غذا رو به جین اعلام کرد
وما جین رو داشتیم که پاش رو روی پلاستیک باز شده کاندوم گذاشت و با سر توی چهار چوب در رفت.
ته با دست جلوی دهنشو گرفت که نخنده .
جیمین مات و مبهوت باسن داغون شده از برخوردش به زمین رو میمالوند .
کوک با کف دست به پیشونیش ضربه زد و سرشو با تاسف تکون داد .
جین انگار پادری پهن زمین شده بود.
رفت سمت هیونگش با گرفتن دستش کمکش کرد. روبه ته کردو با اشاره به جیمین با جین به اشپزخونه رفت
...
اخرین ضربه رو زد و ازش بیرون کشید روی شکمش کام شد و ابش رو روش ریخت
لیسا توی گلو نالید هنوز اثرات ارضا شادن توی بدنش بود پیدا بود لذت برده هم اون هم پارتنرش
+ببیب دفع بد کی باشه؟
قهقهه بلندی زد بعد از خاموش کردن دوربین از اتاق خارج شد
به بادیگاردش سپرد لیسا رو سرحال کنن
...
اخرین لباس رو توی چمدون گذاشت زیپشو کشید رفت سمت کمد تا لباسی که میخواهد برا فرودگاه بپوشه رو از توی کاور دربیاره
_فلش بک
《-اچا دارن زنگ میزنم
+الان میام
با موهای خیس از اتاقش بیرون اومد
از پله ها پایین رفت وارد حیاط بزرگ خونشون شد
با بلوز شلوار سفید موهای سبز مشکی شبیه الهه ها شده بود.
باد موهاشو توی هوا میرقصوند .
خورشید با پرتوهاش گونه های نمکیو گربه مانندش رو نوازش میکرد.
صدای شرشر ابشار مصنوعی با صدای قدم هاش همخوانی جالبی داشت.
باد بعد از موهاش با سرعت سمت درخت ها و موجودات زنده میرفت تا عطر تنش رو به اون ها هم برسورونه .
با قدم های اروم سمت در بزرگ رفت بعد از باز کردنش فقط دوتا چشم ابی و ابرو های پرپشت و خرمنی ریشو سیبیل نامرتب دید
خواهست درو ببنده که
-قطعا نمیخواهی بلای سر کسایی که تواین خونه هستن بیارم ؟مطمعن باش اگه باهاش ازدواج نکنی بلای سر کسی که عاشقش بشی بیارم که تا ابد یادت نره
با صدای مامان بزرگ مامانش نتونست درو ببنده و نمیدونست چیشد که الان اون ادما های به ظاهر خوب!توی خونشون نشسته بودن داشتن براش خط و نشون مکشیدن .
انگاری حرف اون شبش در باره همسرش رو جدی نگرفته بودند
+اگه میخواهید من عروستون بشم باید اول رضایت پدرخوانده هام رو بگیرید!
میدونین که بدون اجازه والدین نمیشه عقد کرد .
و بعد با پوزخندی که اِرث تهیونگ بود از اونجا دور شد.》
موهاش رو بدون شونه کردن روی شونش انداخت و فقط با برق لب به صورت رنگ پریدش رنگ بخشید
تاکسی بیرون خونه بود
و اون داماد مامان بزرگ جونش یه هواپیما کامل رزرو کرده بود ..
میدونست بعد از حرف اون شبش اون عجوزه پیربرای حرف زدن با پدرخوانده هاش داره میاد کره ..
و چیزیم که متفاوت بود این بود که دونست چرا توی این یک ماهی که اومده ایران نمیتونه با خانوادش تماس بگیره ..تنها کسی که باهاش حرف زده بود لیسا بود که اون هم تمام تقصیر های قبل اومدن اچا رو گردن اچا نداخته بود
انگارکه نه انگار این لیسا بوده که اشتباه کرده .. بعد از رسیدن به مقصدش پول تاکسی رو حساب کرد و با قدم های بلند به داخل رفت از این همه شلوغی هوفی کشید و رفت تا بلیطش رو بگیره اون حتی با مسدود شدن حساب هاش نتونسته بود بلیط برا خودش بخره
-بفرمایید!
+بلیطم رو میخواهستم
-از قبل رزرو ..
+بله!
حتی نازشت اون زن حرفش رو کامل کنه
اصلا حوصله این کارا رو نداشت ..
همیشه منیجرش بود که این کارا رو میکرد خودش عادت نداشت
-بله .به اسم کی؟
+جنی کیم
.________________________________________.سلام
حالتون خوبه؟
بعد چند روز ؛)
خوب وقت نکردم حقیقتا چون از
ساعت شیش صبح میرفتم سر کار تا نُه شب و تا میومدم خونه یه ساعت طول میکشید و بعدش مرتب کردن این جنگل آمازون که اسمش خونه هستو
غذا برای فردا ظهر اعضای خونه دیگه بیهوش میشدم ...
خلاصه کا دوسش داشته باشین فکر کنم کمتر از ۱۲ تا پارت باشه
کوتاه دیگه سعی میکنم هر روز اپ کنم
و این لست تخیلات سمی ذهن من ..
بزن دست قشنگه رو
تا اینجا دوسش داشتین؟
بنظرتون شرط گذاشتن برا پارت بعد و بعدیاش ایده خوبیه؟
منکه مخالفشم ولی یکی خیلی اصرار داره ..
شبتون بخیر خوابای خوش ببنید :)-ای دل پاره پاره ام
-دیدین اوست چاره ام~مولوی .
YOU ARE READING
《{glass eye}Jenlisa<کوکوی_جنلیسا>》
Romanceپایان یافت۱: -امیدوارم بتونم یه روزی لبخندت رو ببینم .. +مطمئنی؟هیچ کس از ته دل نمیتونه بخنده ددی! ژانر:کوکوی-جنلیسا -نامجین -اسمات؟ ^-^ امید وارم تونسته باشم چندین دقیقه سرگرمتون کرده باشم :)