part8

64 9 4
                                    

-جنی ؟کجایی دختر؟
+تو حمومم

بعد از گذاشتن گوشیش رو تخت روی صندلی نشست از دور توی اینه های کمد نگاه کرد و گوشواره هاش رو دراورد

اروم شروع کرد لباس هاش رو دربیاره که جنی صداش کرد

+لیساااا
-جونم بیب
+بیا همرام حموم

اب دهنشو قورت داد هنوز رد زخما رو تنش بود
اگه جنی بهش شک میکرد چی؟

-باشه برا یه وقته دیگه
+لیساااا اب گرمه
-دارم میگم برا یه وقته دیگه

همنجور که با لباس زیر اب یخ نشسته بود با بیحسی گفت :

+اونای که رو گردنت هست رو دیدم اگه برای مخفی کردنشون نمیایی خواهستم بگم دیدم ‌.
ولی اگه خودت نمیخواهی بیایی مهم نیست .

از روی صندلیش پاشد رفت سمت حموم .

-جنی به مسیح ...
+اب توی وان گرمه لباسات رو دربیار برو توش شاید
از درد نجات پیدا کنی .

جنی خودش رو کشید سمت دیوار بهش تکیه داد .

-اب سرده سرما میخوری جنی پاشو !
+چرا؟
-جنی ...
+فقط .بگو .چرا!

همراه با هر کلمه اش سرشو محکم به دیوار پشتش میکوفت .
یاد حرفای افتاد که جنی فقط و فقط میگفت از اونا میترسه و ازش قول گرفته بود حتی نزدیکه همچین چیزی نره
لیسا اما با ترسی که از رفتن جنی تو دلش افتاده بود بدون در اوردن لباساش با لرز توی وان نشست

-عشقم بیا ..
+لیساااا اون دهنه فاکیو باز کن بگو چرا بهم خیانت کردی لعنتی ؟
انقدر برای دیک چروکیده اون پیرمردا مشتاق بودی؟که حتی نزاشتی ...

با تمام توانش جمله اولش رو با داد بیان کرد
ولی اخرش نتونست قطره عطر گرمش مویون قطره اب های سر گم شد

-کیم جنی!تا وقتی حقیقت رو نمیدونی حق نداری دربارم اینجوری حرف بزنی .

لیسا شدید ابرو هاش رو توی هم براه بود
جنی پاهاشو بیشتر جمع کرد توی شکمش دست برد لباسش رو دراورد

+زخمات و زدعفونی کردی؟
-اره .پاشو بیا اینجا زیر اون اب سرما میخوری!
+نمیخوام راحتم .حرفتو بزن تا فردا نرفتم دادگاه .

لیسا سرشو به پشت وان تکیه داد .
سرشو کج کرد و به عسلش نگاه کرد .

-توی هیچ کودم از رابطه ها لذت نبردم ‌.

بعد از اینکه رفتی کمپانی فشار خیلی زیادی روم اورد گفت مامانو توی تایلند اذیت میکنه .

خیلی سعی کردم جلوش وایسم ولی یه روز مامان بهم زنگ زد گفت چند نفر دنبالشن ولش نمیکنن روی ماشینش عکسایی ازش میزارن و با نامه های که همش میگن یه روزی بهش دست میزنن ‌.

نامجون کمک کرد دست از سر مامان ورداشتن که رزی رو خیلی اذیت کردن .

تقریبا چند وقت بعدش فهمیدم یه سری فایل ارسال کردن ایران ..

و باورت نمیشه اگه بگم پنج درصد سهام کمپانی توی اون فایل بود ‌.

برای شرکتت و خرید سهامت مشتری اورد .

یه شب رفتم طبقه سوم همون کلاپ همیشگی اون عوضی توی نوشیدنیم مواد محرک ریخت ‌.

همون شب بهم تجاوز کرد بعدش تمومی نداشت ‌.

به اینجای حرفش که رسید جنی خوب تونست بغض توی گلوش رو بفهمه خیلی دلش میخواهست بره بغلش کنه
نمیتونست این حالش رو تحمل کنه
ولی این فاصله لازم بود

-دیگه گاهی توی نوشیدنی های که وسط کلاس برام میاوردن مواد میریخت وقتی نعشه میشدم بهم تجاوز میکرد ‌.
+توهم گذاشتی هرکار میخواهد کنه!
-نه برایه چی؟
+کلا کارات همینه مواد کشیدی؟لیسا ننداز تقصیر رئیس کمپانی!
-جنی نچسبون بهم !

از اینکه کسی جز خودش لیسا رو داشته باشه عصبی بود
همین شد که با لباسایه خیس رفت از حموم بیرون
لیسا با رفتنش سریع پاشد حوله رو کرد تنش که بره بیرون .

(Jenny's p.o.v):

با لرز از جام بلند شدم
درد بدی افتاده بود توی کمرم ..

حرفاش روی مخم رژه میرفت میدونستم راست میگه اون لعنتی انقدر بد بود که دست به هرکاری بزنه
ولی اون به لیساش دست زده بود زده بود
اشکای که تا گونم اومده بود رو پاک کردم مخلفات دماغ نخودیم رو بالا کشیدم
همونجور که از لباسام اب میچکید
وسط اتاق ایستادم

-جنی
+ازت متنفرمم

باداد نسبتا بلند گفت
ولی لیسا از کجا میدونست که جنی با دردشه ؟

درد شکمش و کمرش داشت از پا درش میاورد
ولی درد قلبش نفسش رو داشت میبرید

دستاشو رو شکمش گذاشت تا اون موجود ریزه چیزی از حرفاشون نشنوه ‌سلام
جیغ بلندی از دردش کشید
-جنی خوبی؟

صدایه لیسا مخلوطی از ترس و نگرانی بود حس کرد باهمین سوال کوچیک حالش بهتر شده

با باز شدن در اشکاش رو کنار زد
+برو بیرون !
-جنی!
+توی داد گاه میبینمت.
-جنی یادت نره گفتی اولش باید باهم حرف بزنم !
+بهت میگم برو بیرونن
-چه خبر اینجا؟
+خدایه من اچا چرا لباسات خیسه ؟لیسا موهاتو خشک کن تا سرما نخوردیی
-جنی!دخترکم نفس بکش سیاه شدی!

سریع سمت دخترش رفت روی تخت خوابوندش با مالیدن سینش راه تنفسش باز شد
سرشو پایین برد پیشونیه خیسش رو بوسید

-ترسوندیم دختر
-پاشو لباسات رو عوض کن باهم دربارش حرف میزنیم

در همین موقع وقتی ته دید کوک حواسش به اچا هست اروم پیشه لیسا رفت همه چیو ازش پرسید

و این داستان ادامه دارد
با من همراه باشید ..
دری دیدین!

《{glass eye}Jenlisa<کوکوی_جنلیسا>》Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang