part5

85 11 0
                                    

(تهیانگ)

+چرا داری قند میریزی رو سرم؟
با خواب‌آلودگی گفت و سرشو کج کرد
-دخترم رو سر تازه عروس قند میریزن البته اینا پودره قنده برا زندگی با دوام در کناره همسرت ..ماشالا ماشالا چه بهم هم میایین ..بخونم خطبه عقدو؟
بعد از اینکه دوهزاریم افتاد اینا میخوان تو هواپیما عقدم کنن گفتم
-چی داری زرمیزنی مرتیکه ؟
دیدم اسلحه رو گرفت رو سر مامانم ..اون عجوزه پیر شترگاوپلنگ ‌...
نگاهی به اون کسی که اورده بودن عقدم کنه برا شهاب انداختم ‌..این چجور سرشو با این حجم از پشم بلند میکرد سنگین نبود؟سری برا افکارم تکون دادم ..
با نشستن شهاب کنارم ترس وحشتناکی تو دلم افتاد ..نمیدونم چیشد که بله رو گفتم و اون قرار داد بردگی رو امضا کردم ‌‌....
سه ساعت گذشت ...سه ساعت خیلی خیلی افتضاح گذشت چمدونش رو گرفت سمته مامان باباش رفت ...
گیلدا با اخم نگاش کرد ‌..
تو چشماش میشد خوند که از اتفاق افتاده راضی نبود ..
-خانم کیم؟
+اوه یانگ شی ‌..خوشحالم از دیدنت ..
-چه افتخاری نصیبم شد ‌.
یه امانتی دست من داری!
یانگ اشاره ای به بقیه کرد جنی با کچ کردن سرش گفت که کره ای بلد نیستن ..
یانگ پاکتی که دستش بود رو به اچا داد و بعد از گفتن خوش امدید و خدافظی رفت ..
اچا با لبخند دستشو توی پاکت کرد و گوشیش رو ورداشت ‌.
خواست تماس بگیره که
-ببخشید شناسنامه هاتون لطفا!
×نه داداش بده خودم اینا رو میدم ..مال خودم و اچا اینجاس ‌.
شهاب به محسن اشاره کرد که نیازی به شمردن نیست مال همه رو از قبل داده و مال خودش و همسرش مونده ‌‌
+ این شناسنامه من ..
×مال تو که دست منه !
+اخی نمیدونی با کی ازدواج کردی؟
من وقتی خواستم از کره خارج شم پاسپرت و شناسنامه و کارت ملی و بانکی و حتی کلید ماشین و خونم هم ازم گرفتن چه انتظاری داری ها؟
شاید من امضاکرده باشم ولی همسرت نه .
شناسنامم رو باز کردم اسم لالیسا مانوبان رو که توی جایگاه همسر بود نشونش دادم .
بدون نگاه کردن به واکنشش گوشیم رو روشن کردم به لیسا زنگ زدم ..
یکی با شتباب گوشیم رو از کنار گوشم کشید ...

_______
الان گوشیم خاموش میشه 😶
بایی

《{glass eye}Jenlisa<کوکوی_جنلیسا>》Where stories live. Discover now