(خون؟)
+مام گوشیت رو بده
مامانش گوشی رو بهش داد
دور از چشم بقیه شماره کوکی رو زد بهش پیام داد که داره میاد کره
ولی یه چیزی اینجل عجیبه بود ..
سیمکارتش روی گوشیش نبود جوری نقش بازی کرد که هیچ کس نفهمید چقدر تعجب کرده
توی این یک ماهی که دولت کره مجبورش کرده بودن بره کشور خودش و حساب هاش رو بسته بودن اصلا نتونسته بود با هیچ کودم از عضای بلکتن تماس بگیره ..بغیراز اون شب که لیسا زنگش زد ..
میدونست هیچکس جرعت دست زدن به وسایل هاش رو نداره حتی اون پیرمرد روبه روش که داشت رسما میخوردش پاشد اروم به سمت سروس رفت داخل که شد شیر اب رو باز کرد هنوز دستاش رو سمت اب نبرده بود که در با شطاب باز شد .
جنی از توی اینه به طرف نگاه کرد .
(مرتیکه مارمولک بی دم کفتر باز .
بیشور چغازنبیل )
-بیب نمیخواهی به ددی سلام کنی ؟
+فکر نمیکنم وقتی خودم یکشو دارم بخوام یکی که پشمشم نیست روددی صدا کنم .
کینگ داری؟
بدبخت زنت.
-زن من که تویی ضعیفه . بعدم اون هرزه ای که ددی صداش میکنی کیه؟
+نه!مَستر توهم از اینا بلدی؟
قهقه ای زد مزدیکش رفت و ادامه داد
+یه ضعیفه ای نشونت بدم حال کنی
پوزخندی زد دستشو دوباره شست چون با کت اون پیر مرد حشری تماس پیدا کرده بود و بعدش باحوله خشک کرد خواست بیرون بره که شهاب جلوش رو گرفت
-کجا خانم کوچولو .زیادی بهت رو دادم
یه دستشو سمت سینه هاش یه دستشو سمت باسنش برد خواست لمسش کنه که
خوبه از بچگی کناره نامجون و کوک بزرگ شده بود
قطعا دفاع شخصی رو به عنوانِ ایدل بلد بود
یدونه مشت زد به دماغش اون یکی رو زد توی قفسه سینش .
مرد از درد بینی و نفس تنگی رو زمین افتاد جنی با پا کنارش زد و قبل از اینکه از دستشوی خارج بشه پاشنه کفشش رو روی انگشتِ فاکش گذاشت و فشارش داد
+یادت باشه یه الماس آبی دست بد بختی مثل تو نمیافته
موزخندش همچنان روی صورتش بود
با ارمشی که از ماکالمش داشت روی صندلیش نشست و شروع کرد به گوش دادن اهنگ های مورد علاقش ..
اصلاً هم اهنگ های تهکوکی نبود که کمپانی اجازه پخشش رو نداده !
...
کوک با دیدن پیامی که از طرف جنی بود اخمی کرد .
اون شماره مامان جنی رو داشت خوب اونا دوستای خوبی برای هم بودن ولی اینکه اچا بدونه اینکه زنگش بزنه بهش گفته بود داره میاد فهمید اتفاقی افتاده
با کمکه هوپی فهمیده بود اون کسی که جواب تماس هاش رو میده توی اروپاس و اصلا ایران نیست
اچا هم که مدارک هاش رو توی فرودگاه کره گرفته بودن پس نمیتونیست از کشور تبعیدیش بیرون بره
+هیونگ!
بلند هیونگش رو صدا کرد
چندقیقه بعد شیش تا کله رنگی جلوی در ظاهر شدن
+عاام ..فکر کنم ..با
-الدنگ پلشت تو دوباره اسم نگفتی ؟
بخدا کوک از کونت میزارم
ته نگاه بدی به یونگ انداخت و با ابرو های بالا رفته گفت:
+جیمین فکرکنم یکی میخواهد با همسر من تریسام بره
-ولش کن ته بعدم کوک مگه سوراخ جلو داره؟
+کوک چیشده؟
جین با دیدن کلافگی کوگی پرسید
+حس میکنم یکی نمیخواهد بزاره اچا با ما در ارتباط باشه
این کار فنا نیست
از روی حرفای گیلدا هم فهمیدم خانوادش نمیتونن از اینجور خصوصیات داشته باشن و درکل ترسواَن
میترسم اونی که فکرشو میکنم فهمیده باشه جنی کیه !
نامجون سری تکون داد
-من مراقبشم شما ببینید میتونید نشونه ای پیدا کنید؟
+هیونگ دخترم داره میاد
+کوک چی گفتی !اچا داره میاد؟خدایا دلم حتی برای پیچ و تاب موهاش هم تنگ شده
نامجون حرفش رو که ته و کوک وسطش دودین رو کامل کرد
-جالبه کلی خریدار فقط برای سهام جنی توی شرکت اومدن ..این عادی نیست
بعدش به جمع خر ذوق ها پیوست
هرچی نباشه اچا دختره هفتاشون بود
....
با گیجی ازجاش بلند شد!
-جنی؟جنییی؟
یادش اومد جنی یک ماه نیست دلش برای دخترش تنگ شده بود خیلی وقت بود صداش رو نشنیده بود
خواست بلند شه که کمرش تیر وحشتناکی کشید ..
با ترس نشست ملحفه (>ملافه )رو کنار زد و .... کلی خون روی تشک ریخته بود ...نه اینکه باکره باشه ..نه!اون خودش باکرگی جنی رو گرفت ودر مقابل باکرگی خودش رو داد ولی این همه درد از دوتا سوراخش میومد هرچند چیزی حس نمیکرد .
کانلا پاهاش بی حس بود .
از شب قبل فقط تا وقتی یاد داشت که ليوان مشروبش رو سر کشید و مزه شور شیرینی رو حس کرد نگاهی به ته گیلاسیش انداخت با اخ به گارسون نگاه کرد ..
-ببین خانم من کاری که بهم میگن رو میکنم اینم اونه که اتاق های اینجا پرشه
پس شیشه ای که اون اقا داده بود رو ریختم تو شرابت فقط شل کنو لذت ببر
خواست بلند شه که صورت اون عوضی رو از هم به پاشونه که سرش گیج رفت
کاش فقط توی اون شیشه پودر محرک بود مواد مخدری توی اون شیشه بود که خیلی زود لیسا رو به مرده متحرکی تبدیل کرد که داشت از تحریک شدگی دست به هرچیزی میزد ...
و بعدش اون مرده اومد و .....
+نه نه نه من به جنی خیانت نکردم
زیر لب باخودش حرف میزد و التماس میکرد که این اتفاق واقعی نباشه ولی بوی کام و لباسایه پاریه روی زمین ،کاندوم توی سطل و از همه مهم تر درد کمرش و خون های خشک شده لای رون های هوس برنگیزش همه چی رو ثابت میکرد
لیسا به جنی خیانت کرده بود ..
میدونست جنی از هرچیزی بدش نیاد نمیتونه خیانت رو تحمل کنه .
از درد زندگیش به خودش پیچید و زد زیر گریه .
.....
جیسو به لطف کوکی الان توی فرودگاه بود تا با اومدن دخترش اون رو به اغوش بکشه ..
کوکی وقتی دید نمیتونه خودش بیاد .. و منیجرش سر هفتاشون رو میزنه .
به جیسو گفت بره فرودگاه و بعدش یه راست برن خونه خودش ..________________
سلاممم
اقا بدقولی کردم میدونم
به خوبی خودتون ببخشید دیگه 🤧
شرایط خوب نبود ..
بفرمایدد اینم از این پارت
دیدی پارتنرش جنی نبوده؟👽
دیگه دیگه 😂
شبتون بخیر
01:09-یک بوسه زه تو خواستم و شش دادی
-شاگر که بودی که چنین استادی
-خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
-ای دنیا را ز تو هزار ازادی-مولوی~.
دوستون دارم (:
YOU ARE READING
《{glass eye}Jenlisa<کوکوی_جنلیسا>》
Romanceپایان یافت۱: -امیدوارم بتونم یه روزی لبخندت رو ببینم .. +مطمئنی؟هیچ کس از ته دل نمیتونه بخنده ددی! ژانر:کوکوی-جنلیسا -نامجین -اسمات؟ ^-^ امید وارم تونسته باشم چندین دقیقه سرگرمتون کرده باشم :)