part5(2)

88 9 0
                                    

(تهیانگ)

_______

-پیشه منه!
-خیلی دلت میخواهد باهاش حرف بزنی ؟
+....
-عاعا میخواهیش میایی دم در خونه پدر خاندش یونو؟
تماس و قطع کرد با لبخند به دختر کوچیک تر که توشک بود نگاه کرد
-نمیایی بغلم؟
+اونی!
با جیغ نسبتا بلندی گفت و بعدش خودش رو انداخت تو بغل جیسو
جیسو اروم پشتشو مالید تو گوشش گفت: خوش اومدی به خونت عزیزکم .
سرشو برد عقب به جنی نگاه کرد با دیدن اشکاش دستاشو بالا اورد به ارومی اشکای مروارید ماننده سوگلی یونگی رو پاک کرد
-گریه نکن عزیز دلم
+جیسویاا دلم برات لک زده بود
-دل همه برای توهم تنگ شده بود
با شتاب برگشت
برگشتنش همانا افتادن چمدون های پشتش همانا
توجه همه سمتشون جلب شد
مامانش هم زمان اومد جلو تا با جیسو حرف بزنه
شهاب با اخم به مامانش نگاه کرد
-اون کیه نزدیکه زنم وایساده؟
+چلغوز زنت نیست ندیدی شناسنامه جعلی بود حتی +امضا هم مال خودش نبود ..
+پس ببند نیشت رو ..
-مامان!
+هیش ساکت نفهم غورباقه همه فهمیدن .
.....
+اوپا؟
+اومو نه نه ..
+خدایه من ..
دوباره چشاش اشکی شد خودشو انداخت بغل جیمین .

《{glass eye}Jenlisa<کوکوی_جنلیسا>》Where stories live. Discover now