واقعا شک دارم که گربه سیاه رو اپلود کنم یا نه :))))
نظرتون چیه ؟
سناریوش!!✨✨:
تهیونگ رئیس ده شرکته برتره تجاریه کره یه روز که میخواست قهوش رو با ارامش بخوره با گربه ای روبرو میشه که کله منطقش رو به همش میریزه....و خب... چی میشه اگر اون گربه واقعا یه گربه نباشه..؟____________
بعد از این که کاملا همچیو چک کرد پوفی کشید و سمته مبل رفت تا روش بشینه اما با دیدنه گربه یه سیاه رنگی درست روی جایی که قبلا نشسته بود جیغی کشید که بخواطره صدای بمش به داد تبدیل شد
" تو اینجا چیکار میکنی...؟ اصلا...چطوری وارد شدی ..؟ این واحده لعنتی طبقه صدمه... نگو که از پنجره اومدی که باور نمیشه "
همین طور که با خودش حرف میزد با هزارتا ترس سمته گربه رفت و با گرفتنش در رو باز کرد و پرتش کرد بیرون
دلش نمیومد از ساختمون بندازتش بیرون توی اون هوای سرد
با دیدنه همون گربه دقیقا همون جای قبلی دوباره داد زد
" همین الان انداختمت بیرون...چطوری دوباره وارد شدی..؟ "
YOU ARE READING
My innocent angel
Fanfiction" کیم تهیونگ ملقب به لوسیفر، قدرتمند ترین شیطان/فرشته ای که وجود داره. بعد از هزاران سال آسوده زندگی کردن یه شایعهی سخت و عجیب به گوش اون میرسه " فرشته ای که قدرتش فقط هفت قطره از لوسیفر بزرگ کم تره" لوسیفر تصمیم میگیره اون فرشته رو به قتل برسو...