7: شاهزاده لوسیفر و پرنسس کوکی

418 100 33
                                    

« ووت و کامنت یادت نره... نظراتتون برام مهمه ۰-۰ »

جونگکوک:
با سردرد بدی ساعت 6 صبح بلاخره بیدار شد احساس میکرد یچیزیش فرق کرده و یا حتی سبک تر هم شده! سعی کرد افکارشو بزنه کنار و برای دبیرستانش اماده بشه پتو رو از روی خودش کنار زد و وایستاد یه نگاه جزعی به اتاق انداخت و تازه فهمیدم توی اتاق خودش نیست...با گیجی سمت در اتاق رفت و درشو باز کرد حتی خونه هم عوض شده بود سمت اولین اتاقی که دید رفت و درشو باز کرد با دیدن لوسیفر و جوری که معصومانه خوابیده خیالش راحت شد و فکر این که دزدینش رو از لیست افکارش خط زد سمت لوسیفر رفت و سعی کرد با اروم ترین روش ممکن بیدارش کنه نمیخواست توی اولین روز دبیرستانش دیر کنه و از درس هایی که معلما با بی رحمی توی همون روز اول میدن جا بمونه
تهیونگ :
با صدا های ریزی که به لطف گوش های تیزش میشنید از خواب بیدار شد میخواست اونی که از خواب عزیزش بیدارش کرده رو به جهنم بفرسته تا توی همون رود خونه های معروف مذابش بسوزه ولی با درست شدن دید تارش فهمید اون صدا صدای پرنسسشه... با فهمیدنه موضوع اخمی که تا چند لحضه پیش داشتشو تبدیل به لبخند کرد تا بیشتر از جونگکوک رو نترسونه
"چیشده پرنسس؟ چی باعث شده منو ساعت 6 صبح از خواب بیدار کنی؟ "
تهیونگ پرسید و جونگکوک سعی کرد صداش نلرزه و بدون لکنت حرف بزنه تا کمتر تهیونگ رو عصبی کنه
"ساعت 8 اولین روز دبیرستان شروع میشه و .. میخواست بیدارتون کنم تا دیر نرسیم"
تهیونگ با فهمیدن موضوع یهو بلند شد که باعث شد جونگکوک کمی بترسه و چند قدمی به عقب بره
"پس اماده شو و بیا پایین برای صبحانه.... توی کمد همون اتاقی که ازش اومدی هر مدلی که بخوای لباس هست سعی کن تا 6:30 خودت رو اماده کنی تا دیر نرسیم "
تهیونگ گفت و جونگکوک باشه ای جواب داد

سمت در اتاق رفت تا به سمته اتاق خودش بره ولی با موضوعی که یادش اومد سریع برگشت و تعظیم ۹۰ درجه ای کرد.. یه بار از مادرش شنیده بود لوسیفر فقط بخاطر این که یکی از سربازاش بهش تعظیم نکرده بود به بدترین شکله ممکن کشته بودش

وارد اتاق خودش شد و سمت کمد دیواری رفت یه نگاه به تمام لباسا انداخت و اخر سر یه لباس سفید ساده انتخاب کرد که یقه هفتی باز بود و با نخ به هم وصل شده بود جلوی اسین هاش پفی بود و جلوی همون یقه با چین ها متوسطی تزئین شده بود با یه شلوار سفید که اون هم ساده بود اما جای جیب هاش چنتا دکمه سفید تزئین شده بود از اتاق خارج شد و از پله های طولانی اون عمارت پایین رفت بالاخره بعد از 2 دقیقه میز ناهار خوری رو پیدا کرد که لوسیفر روی اولین صندلی اون میز بزرگ نشسته بود و داشت جام قرمزی رو مینوشید سعی کرد لباسای لوسیفرو تجزیه کنه که تشکلیل شده بود از پیرهن کاملا مشکلی با کرواتی مشکی که روش کت بلندی قرار گرفته بود و یه شلوار مشکی
" سلام پرنسس صبحت بخیر! توی این لباس کاملا معلومه فرشته ای همین روز اول دبیرستان قرار دل کل بچه های دبیرستانو ببری "
لوسیفر گفت و جونگکوک سعی کرد خجالتشو پنهان کنه و همینجوری که لوسیفر ازش تعریف کردن بود اون هم از لوسیفر و تعریف کنه ولی با فهمیدنه این که بهتره ساکت بمونه چیزی نگفت
" دیگه لازم نیست رسمی حرف بزنی باهام و همینطور توی دبیرستان لوسیفر صدام نکن "
لوسیف گفت و جونگکوک به معنای باشه سری تکون داد

میخواست روی دور ترین صندلی از لوسیفر بشینه ولی با صدایی که میگفت بیا بغل خودم بشین مجبور شد راهشو کج کنه
روی میز کلی مواد غذایی بود از جمل شیر توت فرنگی شیر موز پنکیک نوتلا خامه انواع نون و خیلی چیزای دیگه که اندازه 20 روز صبحانه عادی ی فرشته بودن جونگکوک اصلا نمیفهمید که چرا لوسیفر همچین کاری رو برای اون انجام میده و اون فکری که نکنه قبل مرگ میخواد خوشحالم کنه رو نگه داشت بود
سعی کرد به افکارش پایان بده و زودتر شروع کنه یه لیوان شیر موز برداشت و یکم ازش خورد نون تست برشته شده رو برداشت و بهش نوتلا زد و چند لقمه هم از اون خورد وقتی شیر موز و تست نوتلاش تموم از لوسیفر تشکر کرد
"خواهش میکنم پرنسس ولی اینا همش مال خودته و فکر نکنم لازم باشه برای چیزی که مال خودته تشکر کنی "
جونگکوک... البته جونگشوک با چشمایی که کم مونده بود از حدقه در بیاد دوباره تشکر کرد و بلند شد
" لوسیفر... با چی میخوایم بریم؟ "
جونگکوک پرسید و لوسیفر هم متقابل از جاش بلند شد
"چنتا ماشین توی پارکینگ هیونگم باید باشه یکی از اونارو برمیدارم "
از همون اول برای جونگکوک خیلی سوال شده بود .... اون هیونگ پولدار و مهربون لوسیفر کیه ؟ چرا اموالشون به دست یه نفر سپرده؟
"میتونم ازت یه سوال بپرسم؟ "
جونگکوک دوباره پرسیدو پشته لوسیفر که داشت به جای نا معلومی میرفت حرکت کرد
"البته پرنسس هر چنتا که میخوای بپرس "
لوسیفر با حالته سرخوشی گفت و راحش رو بدونه مکس ادامه داد
"هیونگتون کیه؟ "
لوسیفر از سوال جونگکوک اصلا جا نخورده اون از همون اولی که دیده بودش همش بهش گفته بود هیونگم هیونگم معلومه که بالاخره همچین سوالی ازش میپرسه
"پرنسس هیونگ من همون بابام یا کیم بزرگ ویا همون خداست "
و باز هم جونگشوک .. اگر کیم بزرگ پدرش باشه اون میشه شاهزاده اوله تمام پادشاهیا .... چرا هیچکس اینو بهش نگفته بود؟
"پس... یعنی شاهزاده ای ؟ "
لوسیفر جواب داد
"اره و تو پرنسس من!"
___________________________
این پارت کوتاه بود ولی زود اپلود کردم نه؟
فقط یه پارته نوشته دارم و از اون به بعد دیگه باید بشینم بنویسم :]  همش میترسم بد باشه...

My innocent angel  Donde viven las historias. Descúbrelo ahora