My innocent angel

6: پرنسس کوکی

زمانه حال :
" یعنی اون الان واسه اشنا شدن با ادما داره میره رو زمین؟ "
لوسیفر برای بار هزارم پرسید و منتظر به کیم سوکجین و یا به اصطلاح دومین پدرش نگاه کرد
" تهیونگ؟ تو خری یا چی مثلا ؟ "
جین گفت و به این فکر کرد که شاید لوسیفر واقعا مشکل عقلیی چیزی داره
" خب... "
جین نزاشت حرفش رو تموم کنه و مثل تمام وقت هایی که تو عصبانیت رپ میکرد حرف زد

"پدرسگ دارم میگم میره دبیرستان و اره میخواد با اون انسانای فاکی تر از تو اشنا بشه حامله کردی مارو انقدر تکرارش کردی گمشو برو قبلا تو رو ثبت نام کردم خودم هم یبار مجور شدم برم اونجا و راستیتش یبار نزدیک بود دبیرستانو اتیش بزنم "
و بعد از تموم شدن حرفش تو سریی به لوسیفر هدیه داد
"اروم تر بزنی کسی نمیگه ضعیفی "
لوسیفر گفت و اروم اروم از پدره عصبانیش فاصله گرفت
"درستشم همینه دقیقا همینجوری باید از جلو چشمام خفه شی "
جین زمانی که پیشونیش رو با دستش میگرفت زمزمه کرد و سمت اتاقش رفت تا کمی استراحت کنه

واقعا سرو کله زدن با اون شیطانه یه دنده و لج باز جزو سخت ترین کار هاییه که یه نفر میتونه در طول زندگیش انجام بده

بعد از رفتن هیونگش به اتاق،پرتال باز کرد و وارد قصر سوخته شد

هیچ وقت اذیت کردن هیونگش تکراری نمیشه و همیشه بهش نیروی تازه ای میداد

همینطور که فکر میکرد وارد اتاق کارش شد و کاغذی برداشت

برای زمین رفتن باید لیستی مینوستن تا کار های جهنم رو هوا نمونه

1- خبر دادن به جیهوپ برای رفتن به زمین ㅇ
2- رفتن به زمین ㅇ
3- دیدن جونگکوک ㅇ
4- وسایل جمع کردن ㅇ
5- یه دور ریدن به تمام معلما برای ارامش درونی ㅇ
6-زدن مخ جونگکوک تو دبیرستان ㅇ
7- محافظت کردن ازش در تمام 24 ساعت شبانه روز ㅇ
8- سپردن جهنم دست جیهوپ ㅇ

بعد از نوشتن تمام موارد نگاهی به لیست نا مرتبش کرد و نیشخند زد
.
.
نیم ساعت بعد
.
.

اولی چهارمی و هشتمی رو خط زد و نگاه سر سری به اتاق انداخت .. چیزی که جا نزاشته بود

وقتی رسید زمین یا میره عمارت هیونگش و یا از پولای تموم‌ نشدنیه کارتش استفاده میکرد
.
.
.
.

زمین - خونه جونگکوک :

بالاخره ۱۱۸ سالش شده بود و حالا حالا ها ازادی داشت

ذوق زده بپر بپر کرد و سمت اتاقش رفت تا وسایلش رو‌ مرتب کنه

به دم در اتاقش نرسیده بود که صدای در رو شنید.. کمی تعجب کرد و سمت در رفت تا ببینه کی به دیدنش اومده