Woman. Life. Freedom ❤️🕊
ووت رو بزن تا یادت نرفته^-^
________________________________
" قسمت دهم - ارتش "
یکی از روز های گرم تابستونی شروع شد. آفتاب به شدت میتابید و کم مونده بود تا همه کس و همه چیزو ذوب کنه. موندن زیر اون گرما نه تنها برای پسران پادگان ۵۳۰ سخت بود بلکه همشون هر لحظه منتظر بودن تا بعد از تموم شدن سخرانی مافوق، از این هوای طاقت فرسا فرار کنن.
" سربازی در ارتش و سایر ارگان های نظامی بسته به مرکز و تخصص شماها متفاوت است. در دوره آموزش سربازی، شاخه هایی نظیر اسلحه شناسی، تیراندازی، انواع استتار، رژه و نظم پذیری به مشمولان یاد داده می شود. پادگان های آموزشی ارتش به سه دسته نیروی هوایی، زمینی و دریایی تقسیم می شوند و .. "
خدمت سربازی از اون چیزی که تهیونگ تصور میکرد سخت تر بود. مافوقشون پشت بلندگو بلند و رسا از روی متنی میخوند و هر از گاهی به پسر های رو به روش که اکثرا ۱۸ ساله بودن نگاه میکرد.
خدمت سربازی تهیونگ در نیروی زمینی و پادگان۵۳۰ افتاده بود و ته هنگام ثبتنام وقتی ازش درباره خودش پرسیدن گفته بود زبان انگلیسی، ریاضی و کامپیوترش خوبه و مسئول پادگان از این دانشش استقبال کرد. ته شانس آورده بود که از دوره راهنمایی به برنامه نویسی علاقه داشته و همین باعث شد دوره سربازی اونقدر ها براش سخت نگذره. البته اگر از هر روز ۵ صبح بیدار شدن و تمرین ها و آموزش های خسته کننده صرف نظر میکرد. تمریناش گاهی انقدر سخت بود که نفس برای ادامه دادن کم میآورد و گاهی دیگه انقدر ساده و کسل کننده بودن که کل روز حوصلهش سر میرفت.
اما جای سخته ماجرا تمرینات یا مافوق های بدعنق و سختگیر نبود. بلکه بچه های دیگه بودن، مخصوصا اونایی که چندسالی ازش بزرگ تر بودن.
قبل از ورود به ارتش نامجون حسابی نصیحتش کرده بود که عادت های بدش رو توی کانون بزاره و توی سربازی سعی کنه بهتر رفتار کنه. اما مگه تقصیر تهیونگ بود که همه باهاش دشمنی داشتن؟ کم کم داشت باور میکرد که هیچ طنز، شوخی، یا کنایه ای توی حرف مردم نیست و مردم تا جایی که میتونن میخوان با حرفا و کاراشون هم دیگه رو تحقیر و نابود کنن. شایدم این تهیونگ بود که به همه شک داشت و طنز درونش کشته شده بود.
دوره سربازی بعد از چندماه براش کاملا کسل کننده شد. تهیونگ میخواست یادبگیره چجور آدم بکشه نه اینکه چجوری وقتی یه هواپیما از بالای سرش رد میشه استتار کنه.
البته آموزش مورد علاقهش تیراندازی بود. وقتی توی همون ماه اول تونست اسم تمام اسلحه های داخل اسلحهخونه و کاربردشون رو یاد بگیره، توجه مافوق پایگاهشون رو به خودش جلب کرد. بعد از آموزش های ابتدایی کار تهیونگ شده بود تیر اندازی و توی دفتر نشستن و کار های اداری کسل کننده رو انجام دادن.
YOU ARE READING
ـ٨ـﮩـDaeth.Gameـﮩـ٨ـ
Action🕯 یک شب.. وقتی تهیونگ ۱۷ ساله به خونه بر میگشت، ناگهان متوجه شد تمام اعضای خانوادش به طرز فجیعی کشته شدن. ⛓️🪧 تنها چیزی ک از اون شب به یاد داره، کشته شدن و جون دادن خواهر ۷ سالش جلوی چشم هاشه، خواهری که جز ارزشمند ترین کاراکترهای زندگی تهیونگ بو...