فصل 12

365 47 5
                                    

رسیدیم طبقه 8 ام:خب حالا کی تو کدوم اتاق باشه?!
نایل:هرکدوم دوست داری.اینجا از 160 تا 168 حالا هرکدوم دوست داری.
یهو یکی از پشت داد زد:سسسللللاااامم !!!
همه برگشتیم جما ولاتی و لو و لوکس بودن.جما پرید بغل من:سلام عزیزم. و دوتا ماچ گنده روی لپام گذاشت.
هری که بغلم بود گفت:ناسلامتی من داداشتم! فکر کردم شاید باید اول بیای بغل من!
_اوه ببخشید بیا بغلم داداش کوچولو.
بعد از کلی بغل مغل من رفتم پیش لاتی و لو تاباهاشون اشناشم: سلام من....
لو:سلام هستی خوبی?!لازم به معرفی نیست همه میشناسیمت.
لاتی چشمک زد:دمت گرم خوب نقش بازی میکنیا! و چند بار زد به دستم.لبخند زذم.بنظرم قرار بود خوش بگذره. لوکس دستش تو دست هری بود. وسایلمو برداشتم و دم در اتاق 166 وایسادم.
-نایل!نایل!
-بله...اهان بیا اینم کلیدش.
-کارت!
-چی?
-کلید نیست کارت!
-ای بابا خانم لغتی.
خندیدم کارت رو زدم و رفتم تو.چمدونم رو کنار اتاق گذاشتم.هری اومد تو. لوکس هم کنارش بود. رفتم سمتش و روی زانو خم شدم به لوکس نگاه کردم و دستم رو دراز کردم:سلام من هستی ام خوبی?
لوکس لبخند زد و دستش رو سمتم گرفت.
-منم لوکسم.
هری نگاهی به ما کرد و بعد گفت:خب دیگه ما بریم.
-وایسا!
-چرا?
-کدوم اتاقی?
-اتاق 165
و بعد با شکلک به رو به رو اشاره کرد.
-اوه باشه ;)
-هری و لوکس رفتن و در هم بستن اخیش! روی تخت پریذم چقدر نرم بود.لباسام رو عوض کردم و دوش گرفتم. یه استین کوتاه با شلوار جین پوشیدم. داشتم موهامو خشک میکردم که در زدن.در رو که باز کردم الینور و جما و سوفی و لاتی و لو پشت در اماده وایساده بودن.
الینور گفت:حاضر شو بریم بیرون.
-بیرون که نه لابی و کلا توی هتل رو بگردیم. جما بعد از گفتن این حرف اومد تو اتاق و گفت:خداحافظ.
ودر رو روی بقیه بست.
من: ا چیکار میکنی?
-باید حاضر شی زودباش فقط بلوزتو عوض کن. یه تاپ سفید و شلوار جین مشکی برداشتم:امممم..... میشه رو تو اون ور کنی?
-چی?ای بابا ما هردو دختریم.
وخب اخه میدونی راستش من راحت نیستم.
-ههه عزیزم باشه!
تاپ سفید و شلوار و کت مشکی پوشیدم.
-مثل اینکه به کت شلوار علاقه زیادی داریا.
-ههه اره. موهامو بالا بستم و رفتیم بیرون. الینور اینا دم اسانسور وایساده بودن.
-وای چه دخملی!
-مرسی سوفی ژونم.
الینور دستشو کرد تو دهنش و گفت : اه اه حالم بهم خورد!
-ههههه سوفی کدوم اتاقی?
-اتاق 164.
جما:منم 163.
الینور:اگه برات مهمه منم 168 ام همسایه ;)
-لاتی:161
لو:160.
من خب خوبه همه کنار همیم به خصوص منو الی. ;)
همون طوری که توی اسانسور بودیم و حرف میزدیم تز پنجره اسانسور به پایین نگاه کردم. واایی چه باحال هتل خیلی خوشگلی بود.رسیدیم پایین.
الینور:خب بچه ها چند تا کار میتونیم بکنیم یا بریم خرید یا بریم بازی حالا کیا به خرید رای میدن?
من:بچه ها بنظرم الان بیاین بریم خرید و وقتی پسار اومدن بریم بازی اینجوری هم به اونا خوش میگذره هم به ما.
جما دستشو انداخت گردنم: من که موافقم!
بقیه هم قبول کردن رفتیم پاساژ ها و کل مغازه با لباس های جورواجور و رنگی رو سر زدیم.واقعا عالی بود.حدود 5-6 ساعت توی فروشگاه ها پرسه زدیم ساعت 9 بود. دیگه همه از پا و پرچنگ افتاده بودیم.کلی کیسه هم توی دستمون بود. سوفی گفت:خب کی موافق که بریم شام بخوریم بعدم بریم بالا?
همه دستامونو بردیم بالا.رفتیم تو رستوران. لاتی:خب دوستان چی می خورین?
من:من که ساندویچ فیله مرغ.
الینور گفت:منم ناگت مرغ.
همه با هم گفتن:اه الینور!
من:چی شده?
لو:اخه همیشه خدا ناگت مرغ می خوره!
-هههههههه جدا?
****************
در رو باز کردم وای که چقدر خسته بودم.تالاپی افتادم روی تخت.کیسه ها از دستم ول شدن.همون طور مثله جسد افتاده بودم که یهو صدای در زدن شنیدم!سرم رو بلند کردم:کیه?!
دوباره در زدن.
-بله بفرمایید!
و همچنان در زدن ادامه داشت.با ناله از جام بلند شدم و رفتم در رو باز کردم:نایل!
-هستی!
-بیا تو!
از جلوی در رفتم کنار تا نایل بیاد:خوش گذشت?
-چی?....اهان! اره خیلی.
-مشخصه از این همه کیسه.
-امممم...اره خیلی خرید کردم.
-بیار ببینم چیا خریدی.
لبخند زدم و بلند شدم:باوشه! خب یه تاپ صورتی شب رنگ گرفتن با اینور گرفتیم.یه کیف یه کفش و یه بلوز و شلوار تو خونه.
-اخی چه خوشگلن.مبارکه.
-مرسی به تو خوش گذشت?
-نه!
-اوا چرا?
-خب اه کاری نکردم غیر قسمت خوردن بافیش بد بود.
خندیدم:پس باید خسته باشی از بس خوردی!
-اره چجورم.نایل رفت و روی تخت دراز کشید و با دستش علامت داد که یعنی برن بغلش دراز بکشم.رفتم پیشش.
نایل:خب موبایلتو بیار اهنگ گوش کنیم.
همون طوری که اهنگ گوش می دادیم من به این فکر کردم که جدا این اهنگ گوش کردن مثله یک عادت شده برامون انگار کاری بود که فقط مال منو نایل بود. خیلی خوب بود که اعتراض نمی کرد اهنگ رو عوض کنم.توی عوالم خودم بودم که صدای در زدن اومد. دوباره! هندزفری رو از گوشم دراوردم و از چشمی نگاه کردم هری بود.
سریع رفتم سمت تخت:نایل! نایل!
-بله
-زودباش برو یه جا قایم شو.
-چرا چی شده?
-هری اینجاست!
-خب که چی?
-ای بابا برو دیگه
-اخه چرا?
-هیسسس ساکت برو بعدا بهت میگم.
-خب کجا برم?
-ا من چه میدونم.
هری دوباره در زد:هستی?
-بله! اومدم چند لحظه....نایل جون مادرت برو تو حموم!
-باشه!

Drunk In "Love"Where stories live. Discover now