فصل 17

398 56 8
                                    

-اسم این ارایشگاه چیه?!
سوفی:معروف ترین ارایشگاه نیویورک oscar balandi.
الینور:و البته گرون!
من:شماها چیزیتون میشه یه جای ارزون برین?
الینور:خب اخه اینجا خیلی خوبه.
من:بعد احساس نمیکنید از اینجا که منهتن باشه تا هتل خیلی راه?
الینور خب واسه همین الان اومدیم دیگه تازه لباس هامونم اوردیم.
سوفی:خب بیاین انتخاب کنید چه مدل مویی می خواین.
الینور:نمی خواد لباسارو نشونشون میدیم خودشون میدونن چه مدل مویی خوبه!
من:الینور مگه قرار نشد جای تو لاتی بیاد?
-خب چرا اما ایندفعه فرق داره...
سوفی:ببین پسرا رو که لو درست کرد بعد خودش و لاتی هم درست میکنه اما نه زیاد چون اونا پشت صحنه ان.
-یعنی ما پیش پسرا میشینیم?
الینور:ایندفعه اره برای همین که منم میام.خیلی هیجان انگیزه نه??!
لبخند زدم:اره
خیالم راحت شد حالا که الینور هم میومد کلی خوش میگذشت.حدود چند ساعتی طول کشید تا حاضر شدیم.ادمای معروف هم دیدیم اما اونا میرفتن توی یه سالن دیگه...
دست اخر من با لباسم و موهایی که به یکی سمت جمع شده بود و با یک گلسر که برق میزد نگه داشته شده بودن و الینور با لباس صورتی کمرنگ و کوتاه با موهای بالا بسته شده و سوفیا با لباس کرمی که پایینش فقط تور بود با موهای باز جلوی اینه ایستادیم.
من:واای من چه قدر عوض شدم!
الینور:به نظرم خیلی خوشگل و ناز شدی!
با چشمک گفتم:به پایه شما که نمی رسیم.
سوفیا به شوخی گفت:بسه بابا حالم بهم خورد.
برگشتم سمت سوفیا:تو هم خیلی خوشگل شدی!
-مرسیی!
و یه بوس برام فرستاد.منم یه بوس با چشمک فرستادم.بعد همه خندیدیم فکر کنم زیادی خوشحال بودیم.ساعت 7:30 بود.
الینور از پنجره بیرون رو نگاه کرد و گفت:بکس ماشین اومد بریم.
-إ پسرا رسیدن?
سوفی:نه اونا جلوتر میرن.
-اها.
                      *************
ماشین ترمز زد.عجب چیزیه خدای من!از پنجره تیره ماشین هم میشد فلاش دوربین هارو دید.الینور و سوفیا اول پیاده شدن بعدم من.من وسطشون ایستادم.صدای جمعیت خیلی زیاد بود.همه شروع کردن به عکس گرفتن.پسرا اون جلو بودن و...پری درست کنار زین بود!هری داشت با زین حرف میزد اما به محض اینکه چشمش به من افتاد یهو قیافش شک زده شد.با دستش منو نشون داد منم بای بای کردم و لبخند زدم.هری یه لبخند گنده زد و همون طور اومد سمت من.هول کردم نمیدونستم می خواد چیکار کنه اما از قیافش خندم گرفته بود.نزدیک شد و باستاش صورتمو گرفت و بعد برای یک لحظه همه صداها انگار قطع شد.دوباره هری منو بوسیده بود.دلم اونقدر محکم میزد که احساس کردم همه دنیا دارن صداشو میشنون.با بوسیدن منو هری جیغ طرفدار ها بیشتر شد.هری اروم ولم کرد و گفت:محشر شدی عزیزو.
لبخند زدم و رفتیم پیش پسرا!لیام سوفیا رو بغل کرد و لپشو بوس کرد و باز صدای جیغ رفت بالا.هری منو برد سمت زین و پری.
هری:پری این هستی إ.هستی پری!
-بله خودم میشناسمش خوش بختم من هستی ام!
-سلام عزیزم منم پری ام.
و بعد دستشو گذاشت روی شونم:خیلی جیگر شدی ها!!!
-مرسی ولی نه به اندازه تو لباست عالیه!
پری یه پیراهن سفید مشکی خیلی عجیب و باحال پوشیده بود و موهاشو دم اسبی بسته بود.ارایشش طوری بود که چشماش ادم رو محو خودش میکرد.
پری دم گوشم گفت:تاحالا کسی بهتون گفته خیلی شبیه همین?!
-ههه جدی?
-اره.هری!
هری:بله!
-تو و هستی خیلی شبیه همین.
-اره میدونم.
زین پرسید:چطور?
پری:هر جفتشون چال دارن موهاشون فر و فرم صورت و مدل خندشون شبیه همه و همچنین دندون خرگوشی دارن! دیگه از این بیشتر?!
هری منو کشید سمت خودش:حالا از فردا همه جا پخش میشه که ما کاملا شبیه همیم!
الینور و لویی اومدن سمتمون و مثل اینکه الینور داشت به حرفامون گوش میداد گفت:تازه از لحاظ رفتار هم شبیه همن!
و بعد پری رو بغل کرد. و بعد باهاش سلام علیک کرد.سوفیا و لیام و نایل هم اومدن و بعد رفتیم که وارد سالن بشیم. لو و لاتی جلوتر رفته بودن.قبل از ورود به سالن یه قسمت از فرش قرمز باید می ایستادیم و عکس میگرفتیم.اول پسرا باهم عکس گرفتن و بعد به ترتیب هرکدوم با یکی از دخترا عکس گرفتن.موقع عکس گرفتن منو هری که شد کنار هم ایستادیم و بعد هری کمرم رو گرفت و منو به خودش نزدیک کرد و بعد عکس گرفتیم.رفتیم تو سالن تا برسیم سرجامون هری با خیلیا سلام و احوال پرسی کرد و البته من هم با کتی پری و دمی عکس گرفتم خیلی خوب بود داشتم از ذوق میمردم.یکی در میان دختر و پسر نشستیم و مراسم شروع شد.بعد از چند اجرا موقع یه ذره بازی کردن رسید.اول تلویزیون روشن و بعد شروع کرد به چرخیدن روی همه اگر روی کسی می ایستاد اون دونهر باید به هم 100 دلار میدادن و بعد تلویزیون روی تیلور و سلنا ایستاد.تیلور سریع 100 دلار به سلنا داد. بیچاره اینقدر هول کرده بود که کیفش شوت شد تو بغل سلنا.تازه پول هم خورد تو صورت سلنا همه خندیدیم....
نوبت به kiss cam رسید چرخید و چرخید تا...
درست افتاد روی من و هری.اولش ما اصلا تو باغ نبودیم که روی ما ایستاد.من به هری نگاه کردم اونم به من نگاه کرد.کم کم سالن شروع کرد با زمزمه کردن (kiss).
هری منو نگاه کرد و کمی کج شد و بعد گردن من رو گرفت و همدیگر رو بوسیدیم. باز هم اون حس...حس خیلی خوبی بود.پروانه ها توی دلم پرواز میکردن.
کمی بعد هری اروم منو ول کرد همونطور که نزدیک هم بودیم زمزمه کرد:دوست دارم.
ویه لبخند کج و کمرنگ زد.منم توی حال خودم نبودم با لبخندش ناخوداگاه لبخند زدم و گفتم:منم دوست دارم!
مجری گفت:ماشالا....چه علاقه ای بین این دوتا رد و بدل میشه!اصلا من که این زوج رو میبینم به زندگی امیدوار میشم.
و بعد رو به هری کرد و گفت:بنازم به این سلیقه. چشمک زد.همه خندیدن.و منم سرم رو پایین انداختم و خندیدم.هری دستشو انداخت روی شونم.
                        *************
وقت رقص شد. اهنگ شروع شد و خدایی اهنگ خیلی خوبی بود داشتم از رقص می مردم بلند شدم و دست هری رو کشید و بهش اصرار کردم که بیاد با هم برقصیم:هری پاشو خیلی خوبه!
-نه ولش اصلا حسش نیست!
-اه بی احساس و خسته بیا بریم دیگه!
-تو برو.
-نایل?
نایل:بله!
-تو میای?
-اره بریم.
رفتیم بین جمعیت و شروع کردیم به رقصیدن حس جالبی بود که کنار ادم های معروف بودم.بعد از کلی رقص اهنگ مودش عوض شد و رفت روی تانگو!
نایل دستشو اورد جلو و گفت:افتخار میدی?!
منم با ادا اتفار گفتم:باعث افتخار...
هری دستمو کشید و رو به نایل گفت:نه افتخار نمیده.مگه نه?!
-إ اخه...
-اخه بی اخه.
و بعد من رو کشوند اون طرف و دستشو دراز کرد منم دستشو گرفتم و رقصیدیم...دستم دور گردنش حلقه بود و اونم دستش دور کمرم.همین طور میرقصیدیم. هری بهم نگاه کرد و لبخند زد.منم لبخند زدم.نمی تونم دروغ بگم من واقعا اون لحظه انگار توی رویا بودم. باورم نمیشد همه چیز داشت اتفاق میوفتاد.هنوز توی افکارم سیر میکردن که یهو dj اهنگ love me again رو گذاشت.دیگه نمیشد با هم برقصیم اینقدر جمعیت حرکت میکرد که خدا میدونه....
                       ************
رسیدیم هتل رفتم تو اتاقم...پاهام داشتن از درد منو میکشتن.کفشمو در اوردم و روی تخت نشستم.داشتم پاهامو ماساژ میدادم که یاد اون لحظه تو جشن افتادم:هری و نایل رفتن یه گوشه و مثل اینکه درباره یه چیزی باهم بحث کردن.نمیدونم درباره چی اما انگار هرکدوم سعی می کرد از حقش دفاع کند.
در زدن با ناله بلند شدم و در رو باز کردم:هری!
-سلام میشه بیام تو?
-اره حتما!
هری اومد تو و روی تخت نشست. در رو بستم و رفتم کنارش نشستم. بهم نگاه می کردیم. هری سرش رو پایین انداخت و شروع کرد با دستاش بازی کردن:هستی می خوام بهت یه چیزی بگم...خب إ ببین راستش...
نفسشو داد بیرون سرش رو بالا اورد و بعد توی چشمام نگاه کرد:هستی ببین تو دختر خیلی خوبی هستی. و واقعا کسی بودی که هرچی ازش تشکر کنم کمه.با کمکی که تو کردی سر قضیه منو و لویی و با جا زدن خودت به جای دوست دختر الکی من واقعا ازت ممنونم.اما حرفی که الان دارم اینه که...می خوام از این به بعد به جای الکی،دوست دختر واقعیم باشی...من دوست دارم.
وااای خدایا گوشام درست می شنید?نه نه نه اصلا امکان نداشت.حتما واقعا خوابم به قدری شوکه بودم که حتی حواسم نبود که چشمام گشاد و دهنم کمی باز شده.اصلا فکرشو نمیکردم چنین روزی بیاد.خدایا یعنی من چه کار خوبی انجام داده بودم?دمت گرم!چاکریم!
-هستی...هستی!
-ها!اها ب...بله?
-چی شده خوبی?!
-إ اره.
-خب حالا نظرت چیه?منظورم جوابت!
-اره.جوابم اره است.راستش منم خیلی خیلی خیلی...
هری انگشتشو گذاشت روی دهنم:ششش!
سرش رو کج کرد و اروم لباش رو گذاشت روی لبام.چشمامو بستم...واقعا دلنشین بود! وقتی از هم جدا شدیم من اروم گفتم:دوست دارم.
همدیگر رو بغل کردیم.
هری:خب پس از حالا به بعد به یه اتاق احتیاج داریم.
-چی?چرا?
-خب چون تو دیگه دوست دختر منی باید تو یه اتاق باشیم.
-خیلی خب پس بذار من لباسام رو عوض کنم بعد وسایلمو میارم اتاق تو!
-باشه عوض کن.
و همچنان روی تخت نشست:نه هری عزیزم من جلوی تو عوض نمی کنم که!
-چرا? تو...
-میدونم! من دوست دخترتم اما من جلوی کسی عوض نمیکنم.
-خیلی خب باشه پس من رفتم!بای بای.
لپم رو بوس کرد و رفت:بای بای هری!
لباسمو در اوردم و لباس خواب پوشیدم.اخیش راحت شدم.چه حس خوبی داشت.داشتم وسایلمو جمع می کردم که یهو دوباره صدای در اومد.رفتم سمت در و همچنان داشتم غر غر میکردم:هری گفتم که...
در رو باز کردم:نایل!...بیا تو!
نایل نشست روی تخت. یذره نگران بود انگار.رفتم پیشش.نایل بهم نگاه کرد و گفت:هستی! من جدا از اینکه اینقدر شوخم دارم اینا رو بهت میگم.واقعا نمی دونم چجوری شروع کنم.ببین...
-نایل اروم..نفس عمیق بکش و بعد بگو چی شده?
نایل نفسشو کشید تو و بعد خیلی سریع همونطور که چشماش بسته بود گفت:هستی من دوست دارم میشه دوست دخترم بشی?!

Drunk In "Love"Where stories live. Discover now