فصل 15

343 55 4
                                    

بعد از صبحانه رفتیم بالا با الی خداحافظی کردم.قرار بود اخر هفته بریم . کارای جشن رو بکنیم.الینور رفت تو اتاقش ننم تا اومدم در رو ببندم دستی نگهش داشت.در رو باز کردم:هری!
-سلام میشه بیام تو?
-اره بیا
هری یه جوری بود:چیزی شده?هی دنبال چی میگردی?
هری داشت توی کشو ها رو میگشت.رفتم پیشش.
من:هری!هری!بسه واسا!
دستاشو گرفتم اما فرقی نکرد.بلند شد رفت سر کمد.برش گردوندم و دستمو گذاشتم روی صورتش.هری مستقیم توی چشمام نگاه کرد:هری دنبال چی میگردی?چی شده?
-دنبال لباس.
-لباس?کدوم لباس?
-همون تاپ سورمه ای و شلوارک مشکی.
خندیدم:هری.اون لباس تنمه.
هری به لباس نگاه کرد و لبخند زد.
من:هی!کجا رو نگاه میکنی?
هری بدون حرفی دستمو گرفت و از اتاق اومدیم بیرون.رفتیم توی اتاق خودش.دیگه به این کارا عادت کرده بودم.در رو پشت سرمون بست و من رو چسبوند به در.دستش دقیقا کنار سرم بود.سرش رو کج کرد.اوه دیگه داشت عجیب میشد.همون طور که بهم خیره شده بود با پوزخندی گفت:ترسیدی?!
-نه زیاد.عادی شده دیگه.
سرش رو انداخت پایین و لبخند زد.دوباره سرش رو اورد بالا:پس الان ممکنه یه ذره بترسی.
یعنی چی?سرش رو داشت میاورد نزدیک.یعنی می خواست منو بوس کنه?!همون طور داشت نزدیک تر می شد که یهو دستی سر هری رو گرفت و اونو پرت کرد اون طرف اتاق:لوییس!
-هستی!سلام بزن بریم.
-کجا?
-تو راه میگم.
و سریع در رو باز کرد و منو کشید رفتیم تو اسانسور:چی شده?
-ما داریم یه بازی میکنیم.هرکی زود تر تورو ببوسه اون برندست.
-چی?تو و کیا?چرا من?
-من،هری،نایل و زین چون بقیه راضی نشدیم که بقیه دخترا باشن.
-خب حالا یعنی می خوای منو ببوسی?
-اره!
وصورتمو گرفت تو دستاش و اومد نزدیک اما اسنسور درست همون لحظه رسید لابی و دستی منو از توی اسانسور کشید بیرون لوییس اروم گفت:shit
وای حالا نایل منو گرفته بود و مثل دیوونه ها میدوید.هری هم از اون یکی اسانسور دنبالمون بود.همه دیوونه بودن نمیدونم چرا زین هم داشت این بازی رو میکرد.پری که نامزدش بود!
دیگه نفسم بالا نمیومد.تا اینکه یه جا وایسادیم.یه گوشه که معلوم نبود کجاست.نایل منو زد به دیوار و درست رو به روم وایساد:نایل...تورو...خدا وایسا نفسم...بالا ن...نمیاد.
-کاری ندارم فقط یه بوس کوچولو.
-نایل!من تنگی نفس دارم!!
-باشه باشه.
-اخیش نفسم بالا اومد.
-خیلی خب.
اومد جلو اما (بنگ!) پرت شد روی زمین زین نایل رو پرت کرده بود دستمو گرفت و بعد به نایل گفت:ببخشید داداش کوچولو.
و.....دوباره دویدن!اما دقیقا پسط لابی وایسادیم درست جایی که همه مارو میدین.هری لویی دورمون بودن.زین منو جلوی خودش گرفت:زین تو که نمی خوای?...
-من به نامزدم خیانت نمیکنم فقط یه بوس روی پیشونی.
فقط کمی مونده بود تا بوسم کنه که هری منو کشید:ببخشید دوست عزیز اما این یکی نه!
و همون موقع لب های نرم و گرمش رو دوباره روی لب هام احساس کردم.قلبم به اندازه کافی تند میزد و با این اتفاق انگار داشت از جاش درمی اومد.اون حس رو دوباره احساس کردم درست مثل اینکه کلی پروانه توی دلم پرواز میکردن.یه مدت ادامه داشت.از پشت پلک های بسته هم می تونستم فلاش دوربین هارو ببینم.دستمو گذاشتم روی دستای هری که روی صورتم بودن و بالاخره هری منو ول کرد.
************
نشستیم روی صندلی های کلفه هتل.من و الی و لوتی و سوفی.همه ساکت بودیم.یهو الینور برگشت سمت من و گفت:جدی جدی همینو بهش گفت?
-چی?کی?
-هری جدی به زین گفت این یکی نه?
-اووووه اون که مال یه ساعت پیش بود!ولی اره گفت.
-خب خیلی خوبه.
سوفی:لوتی عزیزم تو چرا باما اومدی?تو که تو AMAsنیستی.
-خب نباشم ولی لباس که می تونم بخرم.
الینور:لوتی بیا به جای من تو برو!
-چرا?
-خودت میدونی چرا!
-باشه یعنی می خوای زودتر تمومش کنی?
-اره فکر کنم این طوری بهتره.
بعد از اینکه قهوه خوردیم راه افتادیم تا توی پاساژ ها رو بگردیم.حدود یه ساعت داشتیم میگشتیم تا اینکه هری بهم زنگ زد:الو سلام.
-سلام هستی می تونی بیای بالا?
-چرا
-بیا خودت ببین.
-باشه الان میام...بچه ها من باید برم بالا هری کارم داره.
سوفی:اما اخه ما که هنوز چیزی نخریدیم.
-شماها برید من بعدا میام.
-خیلی خب.چه شوهر ذلیلی بشی تو.
خندیدم و باهاشون خداحافظی کردم.رفتم سمت اسانسور.اخه هری چیکار داشت?رفتم در بزنم که نایل داد زد:هستی!
-اوا سلام نایل!
-خوبی?
-مرسی تو چطوری?
:منم خوبم اخه تو خوبی.راستی..
-جونم?
-خیلی وقته اهنگ گوش نکردیم.
-نایل فقط یه روز که گوش نکردیم!
-خیلی خب اره!
-باشه فعلا کار دارم بعدش میام ه
اهنگ گوش بدیم.
-باش بیا بغلم.
و قیافشو بچه گونه کرد.
-ههه باشه.
بعد همو بغل کردیم...در زدم.هری در رو باز کرد.
-سلاااااام
-سلام زود بیا اینو ببین.
منو کشید تو اتاف.رفتیم لب تخت یه پیراهن سورمه ای ماکسی که بالاش م
به صورت تور دور گردن میومد.هری لباس و برداشت و گرفت جلوم:بیا برو بپوش ببین اندازست یا نه.
-واااای هری خیلی خوشگله.
پریدم بغلش:مرسی مرسی مرسییی.
-خواهش میکنم حالا برو بپوشش.
-نه خیر بذار یه راست منو تو مراسسم ببینی!
-ههه خیلی خب پس برو حاضر شو چون باید بریم کفش و اینا بخریم.
-باوش!...

Drunk In "Love"Where stories live. Discover now