از گلس توی دستش جرعهای نوشید و به شراب قرمز داخلش خیره شد؛ منتظر دوستدخترش بود تا زنگ در خونه رو بزنه.
خیلی وقت بود که میخواست چیزی رو بهش بگه ولی نمیدونست کی فرصت درستش پیش میاد..تو حال و هوای خودش بود که صدای زنگ در رو شنید؛ گلس رو روی میز گذاشت و همونطور که آهی میکشید سمت در رفت و در رو باز کرد.
با دختری که ژاکت خز دارِ قرمزی تنش بود مواجه شد که یه بچهگربه با پشمای سفید خیس شده بغلش بود.
با تعجب به دختر و بچه گربهی تو بغلش نگاه کرد، دختر که متوجه نگاه متعجب مرد شد شروع به توضیحدادن کرد
"اول اینکه سلام، دوم اینکه این بچهگربه کنار در بود و خیس شده بود، دلم سوخت براش."
کوک با انگشتش گوشه ابروش رو خاروند و گفت
"سلام لیلی؛ عزیزم میدونی که خوشم نمیاد حیوونی رو بیارم-"
لیلی حرف مرد رو قطع کرد
"لطفا عزیزم، گناه داره، سرده هوا، مریض میشه. لطفا بزار بیارمش تو، همین یه شب"
و چشماش رو به حالت پاپیطور درآورد..
جانگکوک که سردش شده بود و خسته از اون وضعیتی که توش بودن، با بیحوصلگی سری تکون داد
"باشه باشه، ولی فقط همین امشب، فردا صبح باید بره!"
لیلی که منتظر اینلحظه بود لبخند بزرگی زد
"مرسیییی"
جانگکوک در رو بازتر کرد و همونطور که به گربه بد نگاه میکرد، دختر رو به داخل هدایت کرد و در رو پشت سرش بست.
دوتایی گربه رو به حمام بردن و با آب گرم شستن؛ جانگکوک پارچهای کنار راهروی خونه پهن کرد و بعد از اینکه لیلی اون پیشی سفید و نرم رو با سشوار خشککرد، اون رو روی پارچه قرارش داد و یه حولهی گرم رو دورش پیچید و براش یه ظرف ماست گذاشت تا بخوره..
با دست لیلی رو به سمت مبل هدایت کرد و یه گلس به دستش داد.
بعد از مدتی که نشسته بودن و باهم حرف زده بودن و مشروب نوشیده بودن، جانگکوک سرش رو پایین انداخت و دستش رو توی موهاش کشید
"لیلی میخوام یه چیزی بهت بگم.."
لیلی متعجب بهش نگاه کرد
"عام.. بگو راحت باش"
نگرانی توی چشماش موج میزد
جانگکوک سرش رو خاروند و ادامه داد
"تا الکل بهم جرئت داده میخوام بهت بگم-"
چشمای لیلی اون رو متوقف کرد
"بزار مستقیم بگم، راستش ما باید از هم جدا بشیم لیلی. من دیگه نمیتونم..من فکر میکنم که به درد همدیگه نمیخوریم.."
YOU ARE READING
My Little Kitten! | KookV
Fanfictionچی میشه اگه دوستدختر جانگکوک گربه ای رو جلوی در خونهی پسر پیدا کنه و با اصرار به داخل خونه بیاره؟ اون گربه قطعا قراره جای اون زن رو بگیره! ••••• کاپل: کوکوی(اصلی) _ نامجین و یونمین(فرعی) ژانر: هایبرید_اسمات_بخشی از روزمره_فلاف و کمی انگست شروع: ۱...