4.What is wrong with him?

1.6K 193 8
                                    

تو بغل هم بودن که زنگ در خونه‌ی جانگ‌کوک به صدا دراومد..جانگ‌کوک امیدوار بود هیونگاش باشن!
.
.
تهیونگ، ترسیده از صدای زنگ، از جانگ‌کوک جدا شد و پشت مبل قایم شد. مرد سمت در رفت و اون رو باز کرد. با دیدن نامجون خوشحال شد، اما دقت که کرد متوجه قیافه عجیبی که نامجون به خودش گرفته بود شد..
"سلام پسرم!"
صدای بایول بود، مادرخونده‌ش که اون رو پسرم نامیده بود.

"سلام"
جانگ‌کوک نمیدونست در اون لحظه باید چه حسی داشته باشه..نگران باشه از وجود تهیونگ توی خونه، نگران باشه از کار مهمی که نامجون به خاطرش تا خونه‌ش اومده بوده، نگران باشه از کاری که مادرخونده‌ش قراره بکنه و یا عصبی باشه از اون زن!

بایول که سکوت جانگ‌کوک رو دید، پررو تر از قبل، جانگ‌کوک رو به طرفی هل داد و وارد خونه شد. جانگ‌کوک به سر تکون دادنی اکتفا کرد. نامجون رو به داخل هدایت کرد و بعد از بستن در پشت‌سرش به دنبال اونها رفت.
تهیونگ که به خاطر شنیدن صدای افراد غریبه بیشتر از قبل ترسیده بود، همونطور که به مشت مبل پناه برده بود، در خودش جمع شد.
جانگ‌کوک با دیدن تهیونگ در اون وضع سرش رو پایین انداخت و چنگی به موهاش زد، اون پسر کوچولو خیلی بامزه بود..
مین بایول که داشت سانت به سانت خونه‌ی جانگ‌کوک رو می‌گشت تا چیزی پیدا کنه به سوژه مورد نظرش برخورد کرد؛ مقداری موی سفید رنگ که از پشت مبل مشخص بود!
"قبل از اومدن ما مهمونی داشتی پسرم؟"
زن با صدای بلندی گفت، داد زد یعنی و منتظر واکنش اون موجود پشت مبل و جانگ‌کوک موند و خب تونست لرزش اون موجود پشت مبل رو ببینه‌‌.‌.

"الان میام. بشینید لطفا‌‌."
جانگ‌کوک که حس کرد تهیونگ بیشتر از قبل ترسیده، زن رو روی مبل دیگه‌ای نشوند و پیش تهیونگ رفت‌‌..
کمی خم شد و آروم سر تهیونگ رو نوازش کرد
"بیا بیرون کوچولو، نگران نباش من کنارتم."
جانگ‌کوک گفت و آروم تهیونگ رو بلند کرد

"س-سلام.."
تهیونگ با صدای لرزانش گفت

نامجون لبخند مهربونی زد که چال‌گونه‌هاش مشخص شدن
"سلام پسر کوچولو"
و سرش رو برای جانگ‌کوک تکون داد

"ایشون کی باشن پسرم؟"
بایول با بی‌ادبی و پررویی تمام پرسید و تهیونگ رو از زیر نگاهش گذروند‌.

"لطفا دیگه به من‌نگید 'پسرم'. ایشون تهیونگه، مهمون منه و مدت کمی میشه که اومده پیش من و قراره چند روزی رو پیش من بگذرونه"
جانگ‌کوک همونطور که روی مبل روبه‌روی زن می‌شست این رو گفت

تهیونگ با شنیدن جمله آخر مرد -قراره چند روزی رو پیش‌من بگذرونه- بغض کرد و سمت جانگ‌کوک دویید و خودش رو تو آغوش مرد انداخت.

"مطمئنی مدت کمیه که پیش توعه؟ خیلی وابسته‌تر به نظر میرسه که!"
بایول با پوزخند مضخرفی گفت

My Little Kitten! | KookVTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon