به انبار رسید ولی با دیدن خرابهای قدیمی ترسیده قدمی به عقب برداشت که با قرار گرفتن دستمالی جلوی دهن و بینیش، دنیا براش تیره شد..
.
.با باز کردن چشماش متوجه شد که توی اون انبار نیست، چون جایی که بود خیلی شیکتر، تمیزتر، نو تر و بهتر بود؛ ممکن نبود که همون انبار باشه!
"ک-کسی هست؟..لطفا کمکم کنید..خ-خانوم جئون؟"
تهیونگ ترسیده بود..میترسید چون فکرمیکرد اون رو دزدیدن و خب حق هم داشت، جایی که بود تنها به قدری روشن بود که بفهمه اون انبار نیست وگرنه هیچچیزی نمیتونست ببینه..
با صدایی که اومد متوجه باز شدن در شد
"ک-کمک..شما کی هستین؟.."
ترسیده گفت و ادامه داد
"ل-لطفا بهم آسیب نزنید.."
با نزدیک شدن فرد بهش فهمید که اون یه زنه
"نترس تهیونگی، منم مادر کوک..قرار نیست آسیبی بهت بزنم.."
زن گفت و لبخندی زد که قطعا اگه اونجا تاریک نبود، میشد ترسناکترین لبخندی که پسرک تا به حال دیده بود..
"چ-چرا بستین منو؟"
تهیونگ با صدای لرزونی گفت
"هه هه..اونو ولشکن..الان چیزای مهمتری برای گفتن هست!"
زن با لحن تهدید آمیزی گفت و با دیدن سکوت پسر، ادامه داد
"میدونی..من نگرانتم..میترسم کوک دوستتنداشته باشه.."
با ناراحتی ساختگی گفت و سرش رو پایین انداخت..
"اون همیشه از حیوونا بدش میومد..مخصوصا از گربه ها..اون معمولا چندروز بعد از اینکه یه حیوونی رو نگه میداشت، یا مینداختش بیرون و یا به کسی میفروختش چون هم خسته میشد از اون موجود و هم کلی کار داشت؛ به اون موجود نمیتونست برسه.."
زن با چشمانی به ظاهر مظلوم گفت و ادامه داد
"من..میتونی بیای پیش من تهیونگی..میتونی بیای و پیش من زندگی کنی..من خیلی از تو خوشم اومده و نمیخوام که تو آسیب ببینی.."
زن دستان پسرک رو گرفت و در مشتش فشرد
پسرک با اشک های حلقهزده در چشمش، به زن خیره شد
"م-ممنون..ولی..من مطمئنم که ک-کوکی منو د-دوستداره.."
میشد لرزش صداش که به خاطر کنترل بغض بیرون نریختهش بود رو فهمید
"ا-اون خیلی با..با من م-مهربونه..خیلی م-منو دوست داره.."
پسرک که دیگه توان کنترل بغضش رو نداشت، سرش رو به پایین انداخت و اجازهداد اشکهاش کنترل رو به دست بگیرن..
DU LIEST GERADE
My Little Kitten! | KookV
Fanfictionچی میشه اگه دوستدختر جانگکوک گربه ای رو جلوی در خونهی پسر پیدا کنه و با اصرار به داخل خونه بیاره؟ اون گربه قطعا قراره جای اون زن رو بگیره! ••••• کاپل: کوکوی(اصلی) _ نامجین و یونمین(فرعی) ژانر: هایبرید_اسمات_بخشی از روزمره_فلاف و کمی انگست شروع: ۱...