[Bang Lili D-8]

177 57 79
                                    

خانم جونگ به سرتاپای لیلی نگاه کرد. دختری با موهای نسبتاً کوتاه، جکت بیسبالی مشکی و سفید، شلوار جین مشکی و کفش آل استار. کلاه کپ بیسبالی ای هم روی سرش بود و استایلش رو کامل میکرد.

چشم‌های درشت مشکی رنگی داشت. ولی بنظر مهربون و خونگرم می‌اومد.

- لیلی... بنگ لیلی... خیلی خوشحالم از نزدیک میبینمت و باهات صحبت میکنم

- اوه منم همینطور

- استرس داری؟

- آره... خیلی... اینجا نشستن خیلی استرس آوره. چان‌آپا هم همینجا نشسته بود مصاحبه میکرد؟ البته اون هیچوقت استرس نمیگیره

خانم جونگ لبخند زد.

- درسته پدرتون اینجا نشستن و مصاحبه کردن و اصلا هم استرس نداشتن. خب حالت چطوره؟

- خوبم. عالی؟ میشه این رو گفت. چون امروز یه پیتزای درسته رو خوردم

- جداً؟ خدایا ولی اصلا بهت نمیاد پرخور باشی. خیلی بدن رو فرمی داری

- من بوکس حرفه‌ای کار میکنم خانمِ...

- جونگ! جونگ دام. اسمم اینه. و گفتی بوکس؟ جدی میگی؟ اونم حرفه ای؟

- درسته! خیلی توی مسابقات معروفی شرکت نکردم چون هنوز به اون مراحل نرسیدم. ولی بزودی قراره توی مسابقات محله‌ای شرکت کنم

- فکر کنم باید خیلی باهم حرف بزنیم. چون حس میکنم این انتخاب رشته‌ی ورزشیت به پدرهات مربوطه

- البته که هست!

- خب بذار از اول شروع کنیم. آقای چو، لطفا ضبط رو شروع کنین

آقای چو دوربین رو روشن کرد و با انگشت، به دختر نشون داد تا کجا رو نگاه کنه.

- خب لیلی... تک دخترِ آقای بنگ، پرودیوسر بزرگ کمپانی XS. خیلی خوشحالم می‌بینمت. میخوای یه سلام کنی؟

- اوه آم.. سلام. بنگ لیلی هستم. آم... ۱۷ سالمه...

- خیلی خب عزیزم، از اونجایی که این یه مصاحبه و مستند درمورد پدرته، میخوایم از اون برامون بگی. دورترین خاطره‌ای که ازش داری چیه؟

لیلی کمی فکر کرد‌.

- فکر میکنم... مال وقتیه که ۳ یا ۴ سالم بود. یادمه یبار با لیکس‌آپا و چان‌آپا رفتیم آکواریوم. خیلی قشنگ بود. هنوز یادمه... همه چی آبی بود. خیلی از حیوونا خوشم می‌اومد. و انقدر غرق دنیای اطرافم شده بودم که... گم شدم. وای خیلی مسخره‌ست. ولی درسته. گم شدم. فکر کنم تا حدود یک ربع یا بیست دقیقه داشتم گریه میکردم تا اینکه دیدم لیکس‌آپا داره با گریه بدو بدو میاد سمتم. از گریه‌ی اون من بیشتر گریه‌ام گرفت

- از همین خاطره‌ات چندتا سوال واسم پیش اومد یکی یکی میپرسم. اول اینکه... آقای بنگ گفته بود پاپاچانی و پاپافلی صداشون میکردی

𝐌𝐨𝐜𝐤𝐢𝐧𝐠𝐛𝐢𝐫𝐝Where stories live. Discover now