لیلی روی مبل سه نفره، وسط دو پدرش نشسته بود و معذب بنظر میرسید.
- اذیت میشی؟
چان بهش گفت و لیلی دهن کجیای کرد.
- حس میکنم پنج سالمه. چرا باید وسطتون میشستم؟
چان با اگیوی یواشکیای لپ لیلی رو کشید و بی توجه به اخمهاش گفت:
- لیلی کوچولوی من هرچقدرم بزرگ شه بازم دختر کوچولوی پاپاچانیه
- آپا! نکن! خجالت آوره!
- غر نزن انقدر لیلی! زود تموم میشه و میریم خونه
فلیکس گفت و لیلی آهی کشید.
- ولی من امروز باید میرفتم تمرین
- تمرین رو میتونی بعدا انجام بدی! هنوز کبودی روی دست و پاهات خوب نشدن
- چی؟!؟!
چان با شنیدن حرف فلیکس، تقریبا فریاد زد و فلیکس با نارضایتی گفت:
- بله! دخترت توی ورزش آروم و بدون دردسرش چندتا کبودی روی دست چپ و یه کبودی بزرگ روی پای چپش داره. قوزک پاش هم درد میکنه
- تو از کجا فهمیدی؟
لیلی معترض بیان کرد و فلیکس با دلخوری گفت:
- باشگاه که اومدم دنبالت لباسهات کوتاه بودن دیدم وگرنه تو خونه از عمد لباسهای بلند میپوشی تا نبینمشون. قوزک پات هم از لنگیدنت فهمیدم
چان گفت:
- لیلی... لیلی صدبار گفتم مراقب خودت باش! البته ورزشت به خودی خود خطرناک هست ولی تو دیگه مراقب باش. لطفا! هربار این چیزها رو میبینم قلبم به درد میاد. اصلا از اون ورزش بیا بیرون!
- چان یادت نره تو خودت کسی بودی که جلوی مخالفت من دراومدی تا لیلی بره بوکس! حالا دلیلیش رو فهمیدی چرا مخالفت میکردم؟ ها؟ پسفردا یه اتفاق بدی براش میافته اونوقت میخوای چیکار کنی؟
و لیلی تقریبا داد:
- میشه تمومش کنین؟ من خوبم! خدایا...
و چان خواست چیزی بگه که خانم جونگ جلوشون روی صندلی نشست و محبور شدن ساکت بشن.
- خب... مصاحبه ما تموم شده تقریبا... فقط یه قاب خانوادگی اینجوری ازتون نیاز داشتیم. یه خانواده که به چشم کل کره، یه خانواده شاد، خوب و خوشبخت هستن. و هیچکس به سختیهایی که کشیدین تا به اینجا برسین توجه نمیکنه
چان لب زد:
- درسته. مردم همیشه ظاهر افراد رو میبینن و قضاوت میکنن. فکرمیکنن که "خب اون ها دارن میخندن، پولدارن، به آرزوهاشون رسیدن پس خیلی خوشبختن" و به این فکرنمیکنن چه چیزهایی فدای این خوشبختی شده. چه اتفاقاتی برای اون افراد افتاده...
KAMU SEDANG MEMBACA
𝐌𝐨𝐜𝐤𝐢𝐧𝐠𝐛𝐢𝐫𝐝
Fiksi Penggemarدنیا مثل یه کتاب میمونه. شما نمیتونین چپترهای کتاب رو پشت سر هم رد کنین... یه چیزی مثل سرنوشته... شما باید کلمه به کلمه، خط به خط و پارگراف به پارگرافش رو بخونین، با همهی شخصیتهاش آشنا بشین و پا به پاش بخندین و گریه کنین. شما میدونین قرار نیست از...