🕷️ part11

102 38 25
                                    

از وقتی از خانه‌ی زین برگشت روی تختش نشست و به نقطه‌ای نامعلوم خیره شده بود .

ته دلش مایل بود حرف های زین را تجزیه تحلیل کند ، بعد با خودش کلنجار می رفت که آن اراجیف فقط کفر بوده و نه چیزی بیشتر و بعد به این نتیجه می رسید که نباید در آن تامل کند .

اما صدای قلبش را که نمی‌توانست خفه کند .

قلبش همواره به گوشش می رساند که اینجا خبری از معبود نیست .

این‌جا خبری از هیچ چیز نیست .

صدای کفر آمیز شیطان خفه شدنی نبود .

تا مرز گریه چیزی نمانده بود .

از اول هم حدسش را میزد که با پا گذاشتن در شرق ممکن است نیروهای شیطانی باعث سردرگمی اش شوند ولی پس اعتقاداتش چه ؟

یعنی اعتقادش آنقدری قدرت نداشت که مانع خروش این صداها شود ؟

خیر سرش مگه خدا نبود ؟

خدا هم اینقدر ناتوان ؟

کاش همین امروز بر می گشت .

و به ماریان می‌گفت فقط برایم از معبود بگو .

طوری مرا ادب کن که صدای شیطان درونم لال شود .

دلش میخواست مثل کودکی هایش که گاهی مادربزرگ او را بابت فراموشی  معبود تنبیه می کرد ، باز هم تنبیهش کند .

ولی نه با آن چوب ظریف که دردش مثل گاز مورچه بود .

دلش میخواست یکی با چماق به جانش بیفتد ، تا وقتی که طعم خون را در دهان و مغزش حس کند .

آنقدر او را بزند که همراه با لخته‌ ی خون ، شیطان را نیز از وجودش بالا بیاورد .

زین فکرش را هم نمی‌کرد حرف هایش آنقدر لیام را بهم بریزد که چشم روی همه‌ چیز ببند و بخواهد برگردد .

از نظر لیام راه درست همان جنگ بود ، از اولش هم این مذاکره اشتباه بود .

با حس عصبانیتی که معلوم نبود مقصرش خودش است یا زین ، لباس هایش را خواست درون بقچه‌ اش بریزد که فکری به او نهیب زد .

این لباس ها را در این سرزمین نحس پوشیده بود .

حتی اگر خاک این زمین را هم با آب مقدس می شست باز هم بوی شیطان از آن نمی رفت .

لباس هایش را همانطور که تا خورده و مرتب بود در گوشه‌ای رها کرد و فقط اسبش را درخواست کرد .

خبر بازگشت لیام که به گوش زین رسید پوزخندی روی لب هایش نقش بست .

  آن مرد حتی برای تنها هدف زندگی اش هم نجنگید .

با خودش گفت به درک ولی لحظه‌ای بعد یادش آمد که راز بزرگش در نزد لیام افشا شده .

خودش هم می‌دانست آن پسر قابل اعتماد نیست ، حتی شده با پا گذاشتن روی مواضعش ، هم باید لیام را نگه می‌داشت تا بالاخره با او به یک نتیجه ای برسد ...

Hell's GodTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang