از وقتی از خانهی زین برگشت روی تختش نشست و به نقطهای نامعلوم خیره شده بود .
ته دلش مایل بود حرف های زین را تجزیه تحلیل کند ، بعد با خودش کلنجار می رفت که آن اراجیف فقط کفر بوده و نه چیزی بیشتر و بعد به این نتیجه می رسید که نباید در آن تامل کند .
اما صدای قلبش را که نمیتوانست خفه کند .
قلبش همواره به گوشش می رساند که اینجا خبری از معبود نیست .
اینجا خبری از هیچ چیز نیست .
صدای کفر آمیز شیطان خفه شدنی نبود .
تا مرز گریه چیزی نمانده بود .
از اول هم حدسش را میزد که با پا گذاشتن در شرق ممکن است نیروهای شیطانی باعث سردرگمی اش شوند ولی پس اعتقاداتش چه ؟
یعنی اعتقادش آنقدری قدرت نداشت که مانع خروش این صداها شود ؟
خیر سرش مگه خدا نبود ؟
خدا هم اینقدر ناتوان ؟
کاش همین امروز بر می گشت .
و به ماریان میگفت فقط برایم از معبود بگو .
طوری مرا ادب کن که صدای شیطان درونم لال شود .
دلش میخواست مثل کودکی هایش که گاهی مادربزرگ او را بابت فراموشی معبود تنبیه می کرد ، باز هم تنبیهش کند .
ولی نه با آن چوب ظریف که دردش مثل گاز مورچه بود .
دلش میخواست یکی با چماق به جانش بیفتد ، تا وقتی که طعم خون را در دهان و مغزش حس کند .
آنقدر او را بزند که همراه با لخته ی خون ، شیطان را نیز از وجودش بالا بیاورد .
زین فکرش را هم نمیکرد حرف هایش آنقدر لیام را بهم بریزد که چشم روی همه چیز ببند و بخواهد برگردد .
از نظر لیام راه درست همان جنگ بود ، از اولش هم این مذاکره اشتباه بود .
با حس عصبانیتی که معلوم نبود مقصرش خودش است یا زین ، لباس هایش را خواست درون بقچه اش بریزد که فکری به او نهیب زد .
این لباس ها را در این سرزمین نحس پوشیده بود .
حتی اگر خاک این زمین را هم با آب مقدس می شست باز هم بوی شیطان از آن نمی رفت .
لباس هایش را همانطور که تا خورده و مرتب بود در گوشهای رها کرد و فقط اسبش را درخواست کرد .
خبر بازگشت لیام که به گوش زین رسید پوزخندی روی لب هایش نقش بست .
آن مرد حتی برای تنها هدف زندگی اش هم نجنگید .
با خودش گفت به درک ولی لحظهای بعد یادش آمد که راز بزرگش در نزد لیام افشا شده .
خودش هم میدانست آن پسر قابل اعتماد نیست ، حتی شده با پا گذاشتن روی مواضعش ، هم باید لیام را نگه میداشت تا بالاخره با او به یک نتیجه ای برسد ...
KAMU SEDANG MEMBACA
Hell's God
Fiksi Penggemarدر آخر لیام میدانست باید در رستاخیز به خالق جوابگو باشد اما تا آن روز میخواست در کنار زین به عنوان یک انسان زندگی کند ... Zayn top