Part 3

217 73 157
                                    

روی تخت اتاقش به صورت نشسته و دراز کش بود و کتاب درسیش رو میخوند. به ساعت نگاه کرد. 8 شب رو نشون میداد. از صبح وسایل هم اتاقیش رو توی اتاقشون دیده بود و همین عصبیش کرده بود و اون پسر عوضی، تا الان نیومده بود. تمرکزش رو روی درسش داد ولی با باز شدن و کوبیده شدن در به دیوار، نگاه عصبیش رو به پسر جدید داد. یه پسر آسیایی؟! واقعا؟!

پسر با دیدن چانیول پوزخند زد و گفت:"سلام ... میشه کون گنده ت رو جمع کنی بیای کمک؟ دستم سنگینه!"

چانیول تکخندی زد و انگشت فاکش رو بهش نشون داد و مجددا نگاهش رو به کتابش داد. بکهیون خندید و وارد اتاق شد و جعبه رو وسط اتاق گذاشت. و بعد مجددا به راهرو برگشت و مابقی وسایلش رو آورد. وقتی کارش تموم شد، با تمام قوا در رو کوبید تا باعث واکنشی از هم اتاقیش بشه ولی چانیول خیلی آروم روی تختش نشسته بود و درس میخوند. پوزخند زد و جلو رفت و دستش رو دراز کرد و گفت:"فکر کنم بهتره خودم رو معرفی کنم. بیون بکهیون!"

چانیول به دست دراز شده ش نگاه کرد و گفت:"پارک چانیول."

بکهیون حرصی پوزخند زد و گفت:"خوبه! پس لازم نیست جلوی تو خیلی ادای آدم خوبا رو دربیارم. فکر کنم تو هم یه عوضی هستی!"

چانیول پوزخندی زد و گفت:"عوضی رو نمیدونم ولی خیلی آدم خوبی محسوب نمیشم."

بکهیون روی تختش نشست  و گفت:"مشکل من همیشه این بوده که بچه خوبا هم اتاقیم بودن. کسایی که کلا تفاوت هیچی رو نمیدونستن و کافی بود فحش بدم و نگاه متعجبشون رو ببینم. تو که با فحش مشکل نداری چانیول."

چانیول سمت بکهیون برگشت و نشست و گفت:"نه. ولی خب، قرار نیست خیلی هم اتاقی بودن با من بهت خوش بگذره. گفتم که خیلی پسر خوبی نیستم."

بکهیون شونه بالا انداخت و گفت:"منم به عنوان یه تسخیر شده خیلی پسر خوبی محسوب نمیشم."

چانیول بلند خندید و گفت:"این چه کوفتی بود؟"

-:"اسمی که برام گذاشتنه. ولی خب، بین خودمون باشه من از قبلش هم همینطوری بودم."

و بلند خندید. چانیول با پوزخند نگاهش کرد و گفت:"خب بکهیون، چون من قبلا اینجا بودم، باید اول قوانینم رو بهت بگم. هر چی خارج از اینایی که گفتم بود، خیلی برام مهم نیست."

بکهیون سرگرم به چانیول نگاه کرد و گفت:"بگو. منتظرم."

-:"شبا قبل از 8 خوابگاه باش چون من گاهی زود میخوابم. مخصوصا وقتایی که باید برم بیمارستان و 4 صبح بیدار میشم. آخر هفته ها برام مهم نیست کی میای یا میای اصلا یا نه. از سر و صدا وقتی خوابم متنفرم. با خودت کسی رو به اتاق نیار مخصوصا شبها."

به بکهیون نگاه کرد و وقتی نگاه سوالی بکهیون رو دید، گفت:"دوست دخترت رو منظورمه! اصلا دلم نمیخواد تو اتاق خودم ناراحت باشم و یا صدای ناله های کسی رو بشنوم."

Did YOU call ME? (Completed)Where stories live. Discover now