Part 1

3K 363 88
                                    

همه‌ی ماها روزانه صدها نفر رو می‌بینیم، از کنارشون رد می‌شیم، باهاشون برخورد می‌کنیم و شاید حتی چند لحظه‌ی کوتاه چشم‌تو‌چشم بشیم و بعد خیلی عادی انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده از کنار هم می‌گذریم؛ بدون اینکه همدیگه رو به‌یاد بیاریم.
اما تا حالا شده یک نفر رو فقط برای چند لحظه‌ی کوتاه ببینید و دیگه تا عمر دارید از خاطرتون پاک نشه؟
انگار که ذهنتون به‌طور خودکار از اون آدم عکس می‌گیره و به‌جای ثبت‌کردن توی افکار گذراتون، اون رو توی صندوقچه‌ی قلبتون نگه‌می‌داره.
شاید این یک تعریف از عشق هم باشه؛ همون جمله‌ی معروف که می‌گن: عشق در نگاه اول...

باز هم سر ساعت مشخصی که عادت این روزهاش شده بود خودش رو به کتابخونه رسوند تا بتونه برای یک ساعت هم که شده گلِ خاصش رو تماشا کنه.
گلی که هیچ بویی نداشت؛ اما مگه همین باعث خاص بودنش نمی‌شد؟
توی دنیایی که همه‌چیز رو می‌شد از روی رایحه‌ها فهمید، اون گلِ بی‌بو و مرموز می‌تونست خاص‌ترین شخصی باشه که جونگ‌کوک تابه‌حال به عمرش دیده.
وسایل ماکتش رو روی میز چید تا به بهونه‌ی ساختن سازه‌ی ماکارونی، بتونه از تماشای تهیونگ لذت‌ ببره.
بتای مرموزِ دانشکده‌ی عکاسی که همیشه زمان ناهارش رو به کتابخونه می‌اومد و یک ساعت از وقتش رو مشغول خوندن و نوشتن می‌شد.

بتای مرموزِ دانشکده‌ی عکاسی که همیشه زمان ناهارش رو به کتابخونه می‌اومد و یک ساعت از وقتش رو مشغول خوندن و نوشتن می‌شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Mania AUWhere stories live. Discover now