𝟭𝟭

132 10 2
                                    


+اینجا چ غلطی میکنی
٪اولن با پدرت درست صحبت کن.دومن من نمیتونم ب خونم سر بزنم؟
+مگه اینجا خونه توعه؟
٪فعلا که این خونه رو من اجاره کردم
+و منم که دارم پول اجاره رو میدم پس اینجا مال کیه؟
٪مال منه
+نخیر اینجا مال منه چون تو فقط رفتی چندتا برگه بیخودو امضا کردی دلیل نمیشه اینجا مال تو باشه
٪اون چنتا برگه بیخود نشون میده که من مالک این خونم. حالا نمیزاری بیام تو خونه خودم؟ یک ساعت رانندگی کردم خستم
+بیا تو. ولی بدون فقط بخاطر اینکه خسته ای دارم رات میدم
جنی خودشو کشید عقب تا من وارد شم بعدم در رو بست
جنی حرصی داشت بهم نگاه میکرد طوری که انگار میخواست منو بکشه
همونجوری که داشتم وارد هال میشدم گفتم
٪چرا حرصی بهم نگاه میکنی؟
حرفی نزد فقط رفت بالا توی اتاقش درم بست نیومد بیرون
رفتم جلوی ماریا (مامان جنی)
٪جنی چشه چرا اینجوری رفتار میکنه
×خودت ب کارایی که باهاش کردی فکر کن متوجه میشی
٪ماریا من حوصله فکر کردن ندارم. اومدم یچیزیو بهت بگم
×میشنوم(بی حوصله)
٪ببین.من خیلی وقت پیش با کیم تهیونگ ۱۵۰۰ دلار قمار کردیم و من باختم. ۱۰۰۰ دلارو دادم بهش ولی ۵۰۰ دلارش مونده بود. اونیم که اومده بودم اینجا گفتم ۵۰۰ دلار بهم بده برای این بود که به کیم تهیونگ بدم. امشب رفتم عمارتش که راضیش کنم ۵۰۰ دلار رو بیخیال بشه. ولی اون بهم گفت بجای ۵۰۰ دلار جنی رو میبره.
ماریا قیافش یجوری شد که انگار ترسیده (خو اسکل مافیا ب دخترش حس داره انتظار داری نترسه:/)
×کیم تهیونگ؟؟ جنی رو ببره؟؟ نمیزارم. نمیزارم کسی دخترمو ببره. مطمئن باش. تا قرون آخر پولو باید بدی بهش. من نمیزارم دخترم بره دست یه مافیا
٪من بهش گفتم پولو میدم ولی گفت باید جنی رو بهش بدم چه پولو بدم چ ندم
ماریا بغضش ترکید و اروم گریه میکرد. من رفتم سمتش و بغلش کردم
٪گریه نکن. دختر واقعیت که نیست اینقدر برات مهمه
×خفه شو. هرچقدر گرفتاری داریم از دست توعه. فکر میکنی چون جنی دختر واقعیم نیست اونو دختر واقعیم نمیدونم؟ همه مثل تو نیستن. جنی دختر واقعی منه اینو تو اون گوشات فرو کن. (قبل از اینکه بگه از بغلش اومده بود بیرون و بهش سیلی زد)
٪من نمیدونم. هر لحظه ممکنه بیاد جنی رو ببره. من تلاشمو کردم ولی نتیجه نداد. توعم بهتره با این موضوع کنار بیای
×من با این موضوع کنار نمیام نمیزارم دخترمو ببره
٪منم میگفتم نمیزارم. ولی اون قدرتش از چیزی ک فکرشو میکنی بیشتره. من میرم. توعم بهتره با واقعیت کنار بیای. شب خوش
گفتم و از خونه خارج شدم
راوی ویو:
ماریا اشکاش شدت گرفت و افتاد روی زمین. دستاشو گزفت جلوی صورتش و شروع به زار زدن کرد. از اون طرف جنی صدای گریه مامانشو شنید و اومد پایین تا ببینه چخبره. با دیدن مامانش سریع خودسو به مامانش رسوند و دستشو گذاشت روی شونه مامانش
+مامان چیشده چرا گریه میکنی اتفاقی افتاده؟
×*گریه کردن
+مامان نمیخوایی حرف بزنی
×نه...نمیخوام...هق...حرف...هق...بزنم
+چیشده مامان
×هق...میخوان...تورو...هق...هق...ازم...بگیرن *گفت و گریش شدیدتر شد
+چیی؟ کی گفته مامان من هیچوقت تورو ترک نمیکنم
×میخوان...هق...ازم...بگیرنت
+کی؟
×*زار زدن
+مامان میگم کیی
×ندونی...بهتره
+نمیگی بهم کیه؟
×نه...هق... نمیخوام....برام...هق...یادآوری...بشه
+هعیی.باشه مامان. چیزی نمیخوایی برات درست کنم بهتر شی؟
×نه اوکیم. تو برو بخواب
+با...شه. شب بخیر
×شبت بخیر
ماریا با تموم شدن جمله آخرش سر دختر کوچولوشو بوسید و رفت توی اتاقش. جنیم رفت تو اتاق خودش
جنی ویو:
یعنی کی میخواد منو از مامانم بگیره؟ کی میخواد منو ازش جدا کنه؟ اینجا چه خبره؟ (تو ذهنش)
همینجوری که توی اتاقم قدم میزدم و ذهنم رو از افکارام پر میکردم. بغض کردم. دیدم گریه مامانم واقعا برام سخت بود. ای کاش بهم میگفت قضیه چیه و چخبره.بعد از چند مین اورثینک روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم. ولی افکارام نمیزاشت راحت بخوابم. میخواستم ذهنم رو از افکارام پاک کنم و فردا از مامانم بپرسم. اگرچه که بهم نمیگه. ولی به امتحانش میارزه.
بلد شدم و رفتم یکم مدییتیشن کنم تا ذهنم اروم بشه. بعدم رفتم سمت میزم و صندلی چوبیمو کشیدم عقب و نشتم روش. شمع گوشه میزمو روشن کردم و مداد و کاغذمو برداشتم و شروع به نوشتن کتابم کردم.
هرچی توی ذهنم میگذشت رو توی کاغذ خالی میکردم و مینوشتم. اینقدر نوشتم تا حدودا نوشته هام ۱۰ صفحه شد. پایینش اسم مخفیی رو برای خودم انتخاب کردم و نوشتم
•جیزل•
کاغذم رو بالا گرفتم و لبخند رضایت تحویل نوشته هام دادم. بعدم یک دور دوباره خوندمشون و شعممو خاموش کردم. کاغذ رو قایم کردم و خودمو انداختم روی تخت. طولی نکشید که خوابم برد
صبح با تابش نور خورشید از خوابم بیدار شدم. رفتم دستشویی مسواک زدم و صورتمو شستم. بعدم رفتم پایین پیش مامانم تا صبحونه بخورم
+صبحت بخیر
×صبح توعم بخیر
نشتم روی میز و منتظر صبحونه بودم. مامانم داشت میز رو میچید همونجوری ک داشت میزو میچید ازش پرسیدم
+مامان دیشب چرا گریه میکردی؟ کی میخواد منو ازت بگیره میشه تعریف کنی
×نه
+لطفااا
×میگم نه.
×اینا بهت ربطی نداره
+داری میگی میخوان منو ازت بگیرن چجوری بهم ربطی نداره؟
×...
+لطفا برام تعریف کن
×...
+تعریف میکنی؟
×اوفف.باشه برات تعریف میکنم.
+اوکی بیا بشین
×ببین،یادته بابات اومد اینجا گفت ۵۰۰ دلار میخوام؟
+اره
×بابات با کیم تهیونگ قمار کرده بود سر ۱۵۰۰ دلار. و باخت. ۱۰۰۰ دلارو جمع کرده بود ولی ۵۰۰ دلارو نه. دیشب رفته وبد عمارت کیم تا ازش بخواد اون ۵۰۰ دلار رو بیخیال بشه. ولی...
(با گفتن جمله اخری بغض کرد)
+ولی...؟
×(یه قطره اشک از گونه ماریا چکید) تهیونگ گفت بجای ۵۰۰ دلار تو رو میبره. میگفت ۵۰۰ دلارو دیکه نمیخواد و فقط هدفش تویی.
+....
×این بود چیزی که بخاطرش داشتم زار میزدم
+مامان مگه کیم تهیونگ چیکارست؟ اون فقط همکلاسیمه.چرا یه همکلاسی باید همکلاسیشو بدزده؟؟
×نمیدونم چیکارست.فقط میدونم خطرناکه.اگه برددت پیش خودش...ازش فاصله بگیر
+...
×صبحونتو بخور. حالا دیدی چرا بهت نمیگفتم؟
راوی:
جنی دیگه حرفی نزد و با بغض شرپع ژه خوردن صبحانش کرد.
×امروز که مدرسه داری چرا اماده نیستیی؟
+نه امروز ندارمم
×مگه تو شنبه ها نمیری مدرسه ها؟؟
جنی پنیک کرد و سریع رفته وسایلشو جمع کرد و اماده شد . رفت پایین و یه لقمه دیکه از صبحونش خورد بعدم با دو راهی مدرسه شد.
′بعد از ۵ مین دویدن′
جنی بالاخره رسید دم در مدرسه. بسته بود بخاطر همین زنگ مدرسه رو فشار داد و منتظر بود درو باز کنن. بعد از چند ثانیه منتظر موندن بالاخره درو باز کردن
&شما؟!
+جنی کیم هستم. سرویسم نیومد دنبالم مجبور شدم پیاده بیام معذرت میخوام دیر شد
&مشکلی نیست برو کلاست
جنی تعظیم کوتاهی کرد
+کامسامنیدا
گفت و با دو بسمت کلاسش حرکت کرد. بعد از چند ثانیه زسید دم کلاسش، دستگیره رو گرفت و نفش عمیقی کشید. دستگیره رو کشید و درو باز کرد.
&دوباره تاخیر جنی کیم؟
+متاسفم سرویسم نیومد مجبور شدم پیاده بیام طول کشید
جنی تعظیم کوتاهی کرد و درو بست. بعدم نشست سرجاش.
′بعد از حدود ربع ساعت′
زنگ تفریح خورد و بچه ها درحال ادامه شدن بوده که برن پایین
& جنی و تهیونگ شما دوتا نرین پایین کارتون دارم
+-چشم
+کارتون چیه استاد؟
&جنی تو دیر اومدی.تهیونگ توعم همینطور. شماها بعد از مدرسه نیم ساعت بیشتر میمونین مدرسه رو تمیز میکنین
+استاد دیر کردن من به سرویسم ربط داره نه به خودم.تقصیر سرویسمه
& جنی کیم اینقدر چرند نگو.تو اصلا جزو بچه های سرویسی نیستی،خونتونمبه اینجا نزدیکه.پش دلیل دیر اومدنت سرویس نیست.
+....
&شما دوتا نمیرین خونه.اوکی؟
+-چشم
&الانم بعنوان تنبیه دوم نمیرین زنگ تفریح همینجا میمونین
معلم گفت و از کلاس خارج شد. جنی اوفی کشید و رفت سمت آینه. موهاشو باز کرد و سرشو تکون داد تا موهاش پخش بشن. اون لحظه تهیونگ کنترل خودشو از دست داد و رفت سمت جنی ....

 اون لحظه تهیونگ کنترل خودشو از دست داد و رفت سمت جنی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝘀𝗮𝘃𝗲 𝗺𝗲 𝗶 𝗳𝗲𝗹𝗹 𝗶𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲Where stories live. Discover now